تاریخ و فرهنگ مردم علودانی
● رویدادهای تاریخی
● نقش علودانی ها در تحولات کشور
● تشکیلات اداری علودانی درگذر تاریخ:
سابقه تشکیلات اداری: از نظر تقسیمات اداری، منطقه علودانی / علاوالدینی غزنی در سال ۱۷۷۲ میلادی، زمان تیمور شاه فرزند احمد خان ابدالی به شمول قوم اسلام (ساکن منطقه شش گاو و رشیدان)، خواجه میری، و ننه خاتون ( احتمالا جرمتو) مربوط واحد اداری بنام حکومت علاوالدین بوده است. نایب السلطنه سکندر خان حاکم کابل ( فرزند کوچک احمد خان ابدالی) ، فضیلت خان را به عنوان حاکم علاوالدین منصوب می دارد. این هم متن فرمان:
حکومت علاءالدین و اسلام و خواجه عمری و ننه خاتون
شهزاده اسکندر نایب السلطنه کابل، فضیلت خان را به فرمان خود بتاریخ (۱۸ سنبله ۱۱۵۱ خورشیدی برابر هشتم سپتامبر ۱۷۷۲ میلادی ) به حکومت مربوطات غزنی مقرر نمود و فرمان او بخط و انشا محمود الحسینی المنشی باین قرار نگاشته شد:
[ آنکه بنا بر شفقت و مرحمت نواب جهانبانی و عنایت بلا نهایت بندگان صاحب قرآنی درباره عالیجاه رفیع جایگاه فضیلت خان هزاره که درین ولا ذره از مراسم نواب جهانبانی شامل حال و کافل آمال مشارالیه گردیده از ابتدایی شش ماهه هذا سنه میمونه لوئیل ترکی که عبارت از سال فرخنده فال نهنگ فارسی بوده باشد مومی الیه را برتبه رفیعه حکومت علاءالدین و اسلام و خواجه عمری و ننه خاتون سرافراز و ممتاز فرمودیم تا به نوعی که باید و شاید و از جوهر کاردانی او سزد و آید بلوازم و مراسم شغل مذکور قیام و اقدام داشته در سرپرستی احوال فقرا و مساکین و عجزه آن سرزمین لازمه اهتمام و اجتهاد بعمل آورده متوجه رعایا و برایای متوطنین آنجا باشد و مالیه دیوانی را وصول نموده به سر کار برساند. مقرر آنکه روسا و کدخدایان و ریش سفیدان و ملکان و اعزه و اعیان و کلانتران ایلات و رعایا و برایای محال مزبور عالیجاه مذکور را حاکم بالاستقلال خود دانسته مالیه دیوانی به عالیجاه مذکور رسانیده حجت او را فرط اعتبار دانند و از سخن و صلاح حسابی او بیرون نروند. مستوفیان عظام و لشکر نویسان کرام شرح فرمان عنایت انتظام را در دفاتر جلود ثبت و از شائبه تغییر و تبدیل مصئون و محروس دانسته در عهده شناسند. تحریر فی ۱۰ شهر جمادی الثانی سنه ۱۱۸۶ .
۱ - چو احمد شه شه شهان شده است خان جهان سردار سرداران شده اند.
۲- عبد محمود الحسینی -- از قرار فرموده نواب جهانبانی.
۳ - لا اله الا الله الملک الحق المبین -- عبد محمد کریم.
۴ - لا اله الا الله الملک الحق المبین -- عبد علی رضا
۵ - عبد اسمعیل الحسینی - ۱۱۸۵
۶ - المتوکل علی الله الغنی --- العبد غلام علی
۷ - افوض امری الی الله --- فتح الله ] . ( ۳ )
توضیح از ( گردآورنده):
فضیلت خان فرزند الم خان و کاکای رجب علی خان جوی آیین از قوم بختیاری که بزرگ و کلان هزاره های جغتو بوده است میباشد..( الحاج محمد حسین ستیز).
آقای پی جی میتلند در صفحه ۱۴۱ گزارش خود ( گزارش کمیسیون سرحدی ) می نویسد: (در زمان جنگ افغان با انگلیس، رجب علی خان رهبر هزاره های جغتو بود).
میر شاه عالم: سند و حکم که در دوره تیمورشاه برای کمک معاش برای میر شاه عالم صادر شده است. نیز بیانگر وضعیت ساکنان این محدوده میباشد. این فرمان در ماه ثور ۱۱۵۱ خورشیدی برابر ماه می ۱۷۷۲ میلادی صادر شده است.
[ متن فرمان: فرمان های تیمورشاه در خصوص غزنی به وصفی که تاکنون پوره بدست نیامد، ولی از چند فرمان و خاصه فرمانی که بنام میر شاه عالم غزنوی نوشته است مطالب زیادی را میتوان استنباط کرد
و متن ازین قرار است:
( مطابق می ۱۷۷۲ میلادی ( آنکه حکام و مستاجران حال و استقبال محال بهسود به شفقت موقوره شاهانه سرافراز گشته بدانند که چون درین وقت از ابتدا هذا سنه تنگوزی ییل سال خنزیر و سنوات بعد، سال بسال مقدار پنجاه خروار غله بوزن تبریزی از بابت مالیه دیوانی قرناله و بوالحسن توابع محال هزاره بهسود بصیغه مدد معاش همه ساله سیادت پناه میر شاه عالم شفقت و مرحمت فرمودیم که مقدار مزبور را باز یافت و صرف معیشت خود نموده بدعا گویی دوام دولت خدادادی قوی بنیاد قیام و اقدام نماید. باید که حکام و مستاجران حال و استقبال محال هزاره بهسود، مقدار مزبور را از بابت مالیات دیوانی قرناله و بوالحسن توابع محال مزبور را ابوابجمعی خود مهم سازی نموده، از قرار رقم مبارک مطاع قبض و در ضمن مواد بخرج خود مجری و محسوب دانند، و هرساله در این خصوص رقم مجدد مطالبه ننمایند. مستوفیان عظام کرام دیوان اعلی سر و اخیر رقم مبارک را در دفاتر خلود لازمه ثبت و حسب المقرر مقدار مزبور را بصیغه مدد معاش همه ساله بخرچ حکام و مستاجران مزبور مجری و محسوب داشته و در عهده شناسند.
فی شهر صفر المظفر سنه ۱۱۸۶ ).
( میر شاه علی اکبر و میر شاه عالم دو نفر از سادات حنفی مذهب () و از ساکنان ولایت غزنی اند و در عهد اعلیحضرت احمد شاه و اعلیحضرت تیمورشاه حیات بسر می بردند و در سراب غزنی جا داشتند. و هر دو تن از سلاله های سید شاه فاضل غزنوی اند. و فرمانی که پسر بابرشاه در ماه ربیع الاول سنه ۹۸۸ ه ق ( ۱۵۸۰ میلادی) بنام سید شاه فاضل غزنوی نگاشته است از قدامت حیثیت آن خاندان گواهی میدهد. میر شاه عالم در قریه سربند در نزدیکی بند سلطان غزنی سکونت داشت و قلعه میر شاه علی اکبر تا حال در غزنی به همان نام شناخته می شود و از بنا های عهد احمد شاهی است. در سراج التواریخ از گزارش احوال احفاد میر شاه عالم بشمول سید حاجی محمود سید باقر سید احمد سید محسن سید یعقوب سید مصطفی سید قاسم سید محمد امین که تا عهد عبدالرحمن خان در مسکن اجدادی شان سکونت داشتند، بحث میکند.
فضل حق خان ولد غلام جیلانی خان فوفلزایی از زبان عبدالطیف خان محمد زایی وقایع نگار غزنی حکایت می نمود که در ابتدای جلوس امیر عبدالرحمن خان یک عده محمدزایی ها بغرض تبریک به حضور رفتند. امیر در ضمن حکایت و اندک تشویش آمیز گفت: ( تا حال بیعت اولاده شاه علی اکبر و شاه عالم غزنوی نرسیده و علتش را نمیدانم!)
فرمان اعلیحضرت تیمورشاه در سال ۱۳۴۲ خورشیدی به توسط شاغلی سید محمد ابراهیم عالم شاهی غزنوی به نظر اینجانب عزیزالدین وکیلی رسید.] ( ۴ )
یادداشت از گردآورنده: ( به احتمال قوی که آقای وکیلی این سند را نزد وکیل سید ابراهیم شاه عالمی دیده باشد نه نزد سید ابراهیم شاه عالمی مشهور به سید قوغ. مرحوم سید ابراهیم عالمشاهی از جمله حقوقدانان نخبه و وکیل دعوی مشهور کشور بود که در کارته چهار کابل سکونت داشته بود.
** معلوم نیست که محترم عزیزالدین وکیلی مولف کتاب، به اساس کدام مدرک و شواهد میر شاه علی اکبر و میر شاه عالم را حنفی مذهب گفته اند، در صورتی که اولاده های شان شیعه مذهب اند.
سند فوق به وضوح نشان میدهد که حکم در بر گیرنده طوایف ساکن درین مناطق میباشد. پس بر اساس این سند و حکم که در دوره تیمورشاه برای کمک معاش برای میر شاه عالم صادر شده است، محدوده جغرافیایی که قبلا بنام جغتوی شمالی و حالا جغتوی وردک خوانده می شود، تا سال ۱۷۷۲ مربوط وردک نبوده بلکه ساکنین آن طایفه های علاوالدین، اسلام و سایر طوایف هزاره ها بوده اند.
معلوم نیست حکومت علاوالدین چگونه و در چی زمانی به تشکل های جغتو، خواجه میری و جغتوی وردک تجزیه می شود. در تجزیه و یا تغیر جدید، علودانی/ علاوالدینی تا سال ۱۳۳۵ مربوط ولسوالی جغتوی غزنی بوده است. بعد از آن به ولسوالی جدیدالتاسیس ناور ملحق می گردد.
منابع:
( ۳ ) ـ وزارت اطلاعات و کلتور: صفحات ۱۵۶ و ۱۵۷ کتاب غزنه در دو قرن اخیر ـ مولف عزیزالدین وکیلی ـ موسسه انتشارات بیهقی سال ۱۳۵۶.
( ۴ ) ـ وزارت اطلاعات و کلتور: صفحات ۱۵، ۱۶ و ۱۷ کتاب غزنه در دو قرن اخیر ـ مولف عزیزالدین وکیلی ـ موسسه انتشارات بیهقی سال ۱۳۵۶
● نقش و حضور علودانی ها در لویه جرگهها
● فرهنگ و کلتور
● زبان و لهجه
● هنر
● شغل و پیشه
● پیداوار زراعتی
● گیاهان
● پرنده ها
● مراسم
● سرگرمی و بازیها
رویدادهای تاریخی علودانی
نقش علودانی ها در تحولات کشور
تشکیلاتی اداری علودانی درگذر تاریخ
نقش و حضور علودانی ها در لویه جرگهها
مطالب فوق بهزودی نشر میشود
فرهنگ و کلتور:
غذا: غذای مورد استفاده مردم علاوالدینی مانند سایر مناطق هزاره نشین است و بیشتر متکی به پیداوار منطقه میباشد. تا قبل از آمدن روغن نباتی ایرانی بنام شاهپسند و قو، روغن زرد که محصول دست خودشان بود مورد بهرهبرداری بود. از شیر فقط برای تولید ماست و مسکه، دوغ و چکه استفاده میشد، تولید پنیر، قیماق و یا دیگر فراوردههای لبنی مروج نبود. غذاهای معروف که مورداستفاده قرار دارد: شوربا، قروت روغن، قروت تافه، شیر روغن، حلوای سمنک، شیر برنج، پلو، تافه یا پیاوه کچالو، تافه خاگینه، خاگینه جوشی، سنگ غودی، ملیده، اوگره آرد بریان، اوگره آش، اوگره دست کنده با پام برگ، اوگره اوماج، اوگره دوغ، کاچی، پیرکی بولانی، پیرکی سیج، پیرکی کچالو، کُوچَه باقلی، زلگگ، کوچه گندم، کوچه مشنگ، دلده، نان لغوت (کلفت)، غودی یا پنجه کشی، رایی ( چپاتی )، نان گدوله ( باقلی) پاج جو، تیکی، پتیر،بسراغ، گندم بریان و ....
نکته مهم : در مجلس های عروسی و ختم در گذشته ها بیشتر حلوای سرخ یا سمنکی و شوربا معمول بود و پخت برنج به علت بضاعت مالی خیلی کم بود اما درین اواخر رواج پیداکرده است. در محافل مهمانی و نوبت ملا بیشتر شوروای گوشت گوسفند، گوشت گاو و گوشت مرغ و برنج (پلو) و در فصل زمستان گوشت قدید هم رواج داشت.
پخت تیبشی مانند مناطق جاغوری و جغتو و پخت گوشت کُوچَه مانند مناطق بیسوت کمتر رواج داشت. این میتواند به عنوان یک نکته قابل مکث برای محققین که دنبال هویت تاریخی مردم علاءالدینی اند، باشد.
زبان و لهجه ـ مردم علاوالدینی مانند سایر هزارهها به لهجه خاص هزارگی صحبت مینمایند، واژگان و اصطلاحات هزارگی که دارای ریشه اوستایی، پهلوی، سغدی، مغولی، ترکی، هندی، سانسکریت و… اند را بسیار خوب بدون کموزیاد به شکل اولی و با زیبایی و خیالش نگهداشتهاند. به علت عدم ارتباطات وسیع با بیرون از منطقه، لهجه هزارگی مردم چندان متأثر از زبانهای دیگر نگردیده و تنها زبان عربی اثر گذاشته است. لهجه هزارگی که در منطقه علاوالدینی تکلم میشود با لهجههای مناطق جغتو و قره باغ غزنی نزدیکتر است. واژههای مانند بلجر به معنی بعدازظهر چوقا که در قره باغ کاربرد دارد در لهجه علاوالدین نیست. . واژههای مانند اچول، باکول، لالی و … که در لهجه جاغوری است در لهجه علاءالدینی ها وجود ندارد. با لهجههای ترکمنی، دایزنگی دایکندی و بیسوت تفاوت بیشتر دارد. خیلی واژهها که در لهجه آنها مورداستفاده قرار دارد در لهجه علاوالدینی وجود ندارد مانند : سه به معنی چی؟، خون به معنی همراه، تولغه به معنی تکیه دادن،
هنر : هنر موسیقی در بین مردم علاوالدینی رواج نداشته، ردی پایی از دمبوره و دیگر آلات موسیقی بهجز دایره و کمی دهل دیده نمیشود. ما نمیدانیم که آلات موسیقی از اول در فرهنگ این مردم جایگاه نداشته و یا به اثر تلاشهای مداوم و پیوسته علما ریشه آلات موسیقی از فرهنگ مردم کشیده شده است. احتمال دوم به نظر نزدیکتر میرسد. چون علمای این منطقه با سرور و شادی با شیوه و سبک استفاده از موسیقی میانه خوب نداشته و ندارند. ساکنین دره شملتو گه گاهی از دهل استفاده میکردند. درگذشته در جنگها دهل کاربرد زیادی داشته است؛ اما دمیدن نی یا توله خصوصاً بین چوپانان رواج داشت. تنها چیزی که مردم محافل خود را با آن گرم میکردند بولبی بود. در محافل شادی بهویژه در عروسی، پسران و دختران جوان و میانسالان بهطور جداگانه یعنی دختران در محفل خانمها و پسران در مجلس مردان هر دودست را بالای گوش گذاشته اغلب دو نفره با سبک خاص و سوز دل میخواندند، یا به قول که کوفت دل را میکشیدند. همچین جوانان در کوه و دره بهتنهایی نیز بولبی میکردند.
در محفل مردانه رقص و بازی زیاد معمول نبود، بعضیاوقات یگان موسفید دستمال میشوراند. خانمها در محفل زنانه بازی (رقص) داشتند، ازجمله بازی پوفی، پای پیشپو و …بود.
شغل و پیشه: علاوالدین ها بیشتر به شغل کشاورزی بالای زمین خود مشغول بوده و از این طریق امرارمعاش کرده و میکنند. کشت و زراعت به شکل ابتدایی و اولیه است. منبع آب زراعتی آب دریا، چشمه و قناتها است. باشندگان دره سوخته علودانی از کمی آب رنج میبرند. پیداوار زراعتی مردم بیشتر گندم، باقلی، جو، جواری، مشنگ، کولول، شاخل، عدس، کچالو، زردک، شلغم، شرشم، کنجد، ریشقه، شبدر و …اند.)، میوهجات ( تا چند دهه قبل، باغهای میوه صرفاً برای استفاده خانواده بود. در باغها بیشتر درخت زردآلو، توت، گیلاس، بادام و.. غرس میکردند.) برای اولین بار نهال سیب زراعتی به نام سیب لبنانی و آلوی بخارا در سال ۱۳۶۱ حدوداً ۳۰۰ اصله نهال سیب لبنانی و ۲۰۰ اصله نهال آلوی بخارا توسط مرحوم برات علی نوه خدای نظر خان دودی در قریه لاغری از کابل آورده و غرس شد. قابلیادآوری است که در آن دوره افراد خیلی محدود و سن بالا میتوانستند که در شهرهای کابل و غزنی رفتوآمد داشته باشند. سال بعد محمد ایاز در ده طهماس و حاج ضامن در چهار قلعه و مرحوم عید محمد در لاغری پیتاب و …نهالهای سیب لبنانی و آلوی بخارا را از خوجمیری آوردند و غرس کردند و بعدازآن مروج گردید.
در دهه پنجاه تازه تعدادی از جوانان برای کار کردن به شهر غزنی و کابل و قندهار رجوع نموده بودند که اکثرشان در نانوایی و هتل کار میکردند. در دهه چهل و پنجاه تعدادی برای کسب درآمد بهتر به دکانداری در شهر غزنی و خرید موتر اقدام نمودند ازجمله مرحوم نادر از حصارک که اولین دکان سموات را در شهر غزنی باز کرد که باعث راحتی مردم گردید زیرا در آن دوره فقط دو سموات (سماوار) از کل هزارهها در شهر غزنی بود یکی بنام سموات محمد گل و دیگری دکان سموات سید مجید بود .
داود خان در ماه ثور سال ۱۳۵۴ درراه برگشت از سفر به کشورهای عربی وارد ایران شد. با دولت وقت ایران رابطه دوستی برقرار کرد و قراردادهای مهمی را ازجمله احداث خط راهآهن از ایران تا کابل به کمک ایران را به امضا رساند. در آنوقت گفته میشد، بهطور شفاهی بین داود خان و شاه ایران توافق صورت گرفته که کارگران افغانستانی میتوانند که در ایران کار کنند، توافق این امر در فیصلههای رسمی ثبت نیست و بهطور رسمی هم از جانب طرفین اعلام نشد؛ اما در میدان عمل بعد از ین سفر به شکل غیررسمی راه ایران برای کارگران افغانستانی باز شد. اولین دسته از جوانان علاوالدینی که در کابل در هتل کار میکردند، جهت کار بدون پاسپورت و ویزا در سال ۱۳۵۴ عازم ایران شدند از آن جمله صفر محمد فرزند قربان از ده طهماس و غلامرضا انصار از ده جانبک بودند. گرچی اینان در اولین سفر موفقیت چندان به دست نیاوردند و نه توانسته بودند که کار مناسب برای خود پیدا نمایند اما راه را برای دیگران باز کردند. بعداً مردم بهتدریج جهت کار، بیشتر و بیشتر عازم ایران شدند. کار کردن در ایران از آن زمان تاکنون در بالا بردن سطح اقتصادی مردم نقش اساسی را بازی کرد.
شغل دیگر مردم علاوالدینی خریدوفروش گوسفند و گاو بود که مردم دایزنگی به آن چولی میگویند. در تمام فصل سال به شکل گروپی سه و چهارنفری که باهم شریک میشدند، جهت خرید گوسفند به ناور، مالستان، شهرستان، دایکندی، ارزگان و دیگر مناطق میرفتند بهتناسب توان و سرمایه خود گوسفند و گاو خریده و آن را به بازارهای غزنی و کابل به فروش میرساندند، اکثر وقت سود و گاهی ضرر هم میکردند. درین امر چنان ماهر بودند که با نگاه كردن و بالا کردن گوسفند از زمین، وزن خالص گوسفند را حدس میزدند و تفاوت حدسشان به پاو بود یعنی یک پاو ممکن تفاوت پیدا میکرد.
باشندگان قریه غارادر سوخته ازبیک تبارند، احتمالاً بیشتر از صدسال میشود که درین منطقه کوچ آمدهاند. بزرگان، موسفیدان و علمای منطقه جهت اسکان و امرارمعاش مهاجرین تازهوارد قریه غارا که مربوط قریه ده طهماس و احتمالاً خالی از سکنه بوده با موافقت و رضایت صاحبان جدید قریه ده طهماس، قریه غارا را با خانه، آب و زمینهای زراعتیاش در اختیار مهاجرین (فقیران ) قرار میدهند، در عوض کندن قبر برای تازه فوتشده های اهالی قریه جات منطقه سوخته فقط در قبرستان میر یحیی به عهده آنان میگذارند، نه در سایر قبرستانها، این قرارداد تاریخ انقضا ندارد . معمولاً خبر شخص فوتشده را به اطلاعشان میرساند، آنها با شناخت از شخص متوفی بهاندازهایشان قبر را حفر میکنند. شواهد نشان میدهد که تبدیل ساحه زیر درختان میریحیی به قبرستان بعد از حادثه نزاع علاءالدینی ها با اسلامو صورت میگیرد، زیرا قبرستان باشندگان قبلی ده طهماس پیرامون آوج کاشی است و یا قبرستان اهالی پیرداد و اسپی ده در نزدیکی آوج قل ناوه میباشد . اهالی جدید ازبیک تبار برای کسب درآمد شغل و هنر که در منطقه اول خود بلد بودند، اینجا نیز از آن استفاده میکنند و آن احداث یکپایه جواز و یا گینی یا دستگاه روغنکشی است که از دانههای شرشم و کنجد روغن تولید میکردند و نام آن، تیل سیاه بود. این دستگاه سبب شد که مردم سوخته شرشم نیز زرع کنند. گرچه محترم نعیمی اظهار میدارد که آثار گینی در قریه کهنه لاغری هم بود.
تا قبل از سال ۱۳۷۰ در ادارههای دولتی علاءالدینی ها حضور چندانی نداشتند و اگر حضور هم داشتند خیلی کم بود، میتوان گفت به تعداد انگشتان دست، آنهم در موقفهای خیلی پایین. عوامل این امر را میتوان چنین برشمرد:
نبودن مکتب دولتی، نداشتن مدرک تحصیلی، عدم شناخت و آگاهی، بیمیلی و بیرغبتی مردم به کار کردن در دولت به دلیل دوری جستن از دولت و در مقابل عدم توجه دولت به شکل عمدی به لحاظ هزاره بودن.
پیداوار زراعتی
درختان:
گیاهان:
پرنده ها:
معادن:
مراسم :
مراسم ازدواج و عروسی.
مراسم ازدواج در علاوالدینی مانند سایر مناطق هزارستان است. دختر و پسر قبل از شیرینیخوری حق ارتباط را باهم ندارند. خانوادههای دو طرف تصمیم گیر اصلی و نهایی اند. خانواده پسر به خانواده دختر جهت خواستگاری مستقیم و یا باواسطه مراجعه میکنند. در مرحله اول سخت است که جواب مثبت را دریافت کنند این امر چندین بار تکرار میشود تا جواب مثبت را با شروط به دست بیاورد. ممکن که شرط را کاملاً بی پذیرد و یا نیاز به بحث بیشتر داشته باشد. سرانجام وقتیکه به توافق رسیدند آنگاه شیرینی تای خانه صورت میگیرد و سرقند میده میشود. از جانب خانواده داماد یک مقدار پول گذاشته میشود که نامش پولی سر دستمال است . از جانب خانواده عروس یک دستمال که به آن بانک نوت را بستهاند به خانواده داماد میدهد. خانواده داماد این دستمال را به خانه خود برده به دید عموم قرار میدهد. دوستان و نزدیکان داماد به میزان و سطح رابطه خویش پول به آن بسته میکنند. پس از طی این مراحل دو جوان با موافقت خانواده باهم نامزد میشوند. درین مرحله پسر میتواند که گاهگاهی مخفیانه با دختر دیدار داشته باشد. داماد اگر از قریه دیگر است خواسته باشد که شب برای نامزد بازی یا چیغیل بازی نزد عروس بیاید، جوانان قریه اگر ببیند به نرخ بلدیه داماد را لت میکنند؛ اما بعد از شیرینیخوری بزرگ یا عمومی پای داماد بهطور علنی باز میشود و هر وقت میتواند که با نامزد خود در تماس باشد، از طرف خانواده عروس و اهالی قریه هیچ مانعی نیست.
آمادگی برای عروسی: خانواده داماد خواست های خانواده دختر را که قبلاً پذیرفته بود باید انجام دهد؛ مانند گله یا شیربها، گانه (طلا و نقره) و لباس برای عروس، لاته و پیراهن برای بستگان خانواده داماد، ماما بخشی و کاکا بخشی و مصارف غذای روز عروسی. چند روز قبل از عروسی مصارف عروسی توسط جوانان قریه داماد تحت سرپرستی قودغو ( نماینده و سفیر) به خانواده عروس با طمطراق خاص انتقال مییافت و خرچ رسانها پس از صرف غذا برمیگشتند و قودغو تا روز عروسی میماند. احیاناً اگر کدام کسری پیش میآمد جهت تأمین ان به اطلاع قودغو میرساندند. معمول این بود که پدر داماد به اهالی قریه خود یک وعده و پدر دختر دو وعدهغذا بدهند و هردو مصارف غذا به عهده پدر داماد است. غذای عروسی معمولاً حلوای سرخ سمنکی و شوروا بود. البته پخت نان به عهده اهالی قریه است؛ اما درین اواخر در قریه جات منطقه این فرهنگ تغییر کرده، یک وعده شوروا و یک وعده دیگر برنج است. در شهرها در سالنهای عروسی مثل دیگر شهروندان برگزار میشود.
شب عروسی شب حنابندان بود که دستهای داماد و عروس را حنا بندی میکردند. هم قوراغان عروس نیز دستهای خود را حنا بندی مینمودند. در روز عروسی همه شرکتکنندگان و اهالی قریههای داماد و عروس لباسهای نو میپوشیدند. در شب و روز عروسی مردم مجلس شادی داشتند که معمولاً با خواندن بولبی محفل مزین میشد. در محفل خانمها ضمن خواندن بولبی رقص و پایکوبی هم معمول بود.
نکته دیگر اینکه داماد وقتیکه وارد قریه میشد خانمهای قریه و هم قوراغان عروس در سر بام مینشستند تا داماد بگذرد. عروس با پرتاب تخممرغ و یا شیرینی گگ از داماد پذیرایی میکرد. دامادها معمولاً چند نفر محافظ بنام شاه بالا داشتند. وظیفه شاه بالا ها بود که داماد را در برابر پرتاب تخممرغ محافظت نماید.
عروسی تا دهه شصت بیشتر با اسب از خانواده پدر به خانه شوهر انتقال داده میشد. اسب را بسیار شیک گلپوش میکردند. عروس معمولاً با چادری سبز و رو پوشیده بود . داماد کمربسته و گاهی به آن کارد را نیز در کمر میبستند. جهیزیه عروس که توسط خانه پدر عروس تهیهشده با مرکب انتقال داده میشد. حالا بهجای اسپ گلپوش از ماشین گلپوش استفاده میکنند.
اگر خانواده عروس از قریه دیگری بود در ختم عروسی از طرف پدر و یا خانواده عروس برای نفرهای نشان زن، او را واله ( نفرهای که همراه داماد برای آوردن عروس بود) چند شرط اعلام میشد به این معنی اگر اعلام میشد که پنج شرط است و پنج نفر که با تفنگ به هدف یا نشانه میزدند شرط را میبردند. او را واله باهم مسابقه میگذاشتند و بینشان فیصله میشد که هر کس دو یا سه فیر حق دارد نه بیشتر. جوانان و موسفیدان بهنوبت خود پشت جایگاه نشان زنی میرفتند و بهسوی هدف یا نشانه انداخت میکردند. اگر مرمی شان به نشانه اصابت میکرد، برنده میشد. همین دور ادامه داشت که تا کل تعداد شرط اعلامشده را بزنند. اگر شرطها را زده نمیتوانستد، لکه ننگ بدی را کمایی میکردند. وقتیکه عروس را به قریه و خانه داماد میرساندند، از طرف خانواده داماد نیز چندین شرط اعلام میشد و نشان زنان به نشانه زنی باهم رقابت میکردند.
مراسم سر خاکها.
یکی از سنتهای کهن که بین مردم علاوالدینی از گذشته تاکنون رواج دارد، در سال یکبار سر خاک گذشتگان رفتن است که معمولاً در اوایل برج جوزا صورت میگیرد. قبلاً کوچی ها بیشتر از طریق دره علاوالدینی به ناور میرفتند و تا برج جوزا رفتن شان به سمت ناور تمام میشد. مشخص کردن روز سر خاکها در دهه پنجاه به عهده ملیک جمعه خان اب پران بود. کسانی که دور از منطقه در هر کجایی که بودند در حد امکان تلاش میکردند خود را درین محفل برسانند. درین روز مردان وزنان بهترین و جدیدترین لباسها را به تن کرده در مراسم شرکت میکردند. معمولاً طایفه غوله از قریه جات ده طهماس، لاغری، سیاه قل و سرقل، دنگ چهارقلعه، بعضی خانوادهها از شملتو به کهنترین قبرستان (قل گیندوگ) میرفتند، مابقی قریه جات دنگ سوخته به قبرستان میریحیی و باقی دنگها به قبرستانهای محل خود میرفتند. غذا معمولاً حلوای سرخ سمنکی، شیر برنج بهعلاوه ماست بود. هر خانواده به محل دفن اموات خویش رفته با خواندن فاتحه و پاشیدن اب بالای قبور در آنجا مینشستند. بعداً مردان در یکجا جمع شده به شکل دستهجمعی فاتحه میخواندند و درین اواخر یکی از علما سخنرانی مینمایند. هر خانواده کاسههای نان خود را به آن جمع برده بعد از قرائت فاتحه و سخنرانی، غذا را باهم صرف میکردند. خانمها و دختران در حلقات کوچک باهم جمع میشدند و غذا را باهم نوش جان میکردند. بعد از صرف غذا مردان میله میکردند. میله مردان معمولاً نیزه بازی و نشانه زنی با تفنگ بود.
در خزان مراسم بنام جدابا (جد و ابا) در بعضی قریهها نیز رواج دارد. اهالی بهقدر نیاز قبلاً به انگور فروشان سفارش میدهد و معمولاً روز پنجشنبهشب جمعه مردم در یکجا جمع شده بعد از خواندن فاتحه و دعا انگور رابین حاضرین تقسیم نموده، نوش میکردند.
مراسم ختم و تدفین.
بازی و سرگرمی
درگذشتهها بازی و سرگرمیهای زیادی بین مردم رایج بود، فعلاً به لحاظ ارتباطات، پیشرفت علم و تکنولوژی و تغییرات در شیوه زندگی مردم، اکثر بازیها و سرگرمیها از بین رفته و یا در حال نابودی است. ازجمله سرگرمیهای که میتوان نام برد اینها است:
شیر بزک.
قطار.
شیغی بازی.
پراگ .
گتی.
شیشت و جمع.
طاق و جفت.
سنگ چاقونی.
سنگ خاتونگ با سنگ گیرک
توپ دنده.
پشتی ( پهلوانی).
تاشکینی بازی.
چهارده فال (خانمها)
پوتیلی بازی ( توشله بازی).
چیم پوتکی بازی.
لخشک بازی.
خرکال بازی.
قوتکان بازی.
توپوغ بازی.
سر گرگ بازی.
په غونده بازی.
بودنه بازی.
خروس جنگی .
کله گردی.
شکار کبک. در بین مردم نگهداری از کبک یک امر معمول است. علاقهمندان این پرنده خوشرنگ و خوشصدا را نگهداری میکردند. بعضیها خاص برای خواندنش نگه میداشتند و بعضیهای دیگر از ین پرنده برای شکار کبکهای کوهی استفاده میکردند. در فصل بهار در کوه رفته، کبک را داخل قفس گذاشته و در چهار طرفش دامهای ساختهشده از دماسب را هموار میکردند. کبک خانگی شروع به خواندن میکردند و کبکهای کوهی به سراغش میآمدند و در دام گیر میافتاد و صاحبش آنها را میگرفتند.
کبکی درین امر بیشتر موفق بود که صاحبش به آن خوب رسیدگی کرده باشد و بیشتر مست باشد. مست بودنش بستگی به خوراکش دارد. خوراک مقویشان مغز بادام با تخممرغ بود که به شکل ماهرانه کاله میشود.
شکل دوم شکار کبک: در فصل بهار در روزهای برف باری و یا فردای برف باری، جوانان رفته گلههای کبک را تور میدادند آنها از ین گردنه به گردنه دیگر پرواز میکردند و کبکها تلاش میکردند که سرخود را زیر برف پنهان کنند و یا در سوراخ های سنگ میرفتند شکارچیها با سرعت عمل کبک را میگرفتند.
شکار آهو.
باشندگان شملتو، ناور و دنگ چاچه بیشتر از مناطق دیگر به شکار آهو میپرداختند زیرا در کوههای پیرامونشان آهو پیدا میشد. معمولاً در فصل خزان و زمستان بیشتر به شکار آهو میرفتند. هرکس که بیشتر اهو را شکار میکرد لقب میر گنج از سوی مردم به او اهدا میشد و بعداً به عنوان پیشوند نامشان استفاده میگردید. شاخ آهو را بالای سر دروازه خانه خود نصب میکردند.
شکار تولی. در اواخر پاییز و زمستانها جوانان در روزهای بارندگی برای شکار تولی یا خرگوش در دشتها و کوها میرفتند. هدف از ین شکار ساعت تیری بود.