در باره ما

از اواخر سدهٔ نوزدهم میلادی پس از روی کار آمدن عبدالرحمان، در سال‌های ۱۸۸۸–۱۸۹۳ (میلادی) هزاره‌های خودمختار تحت فشار حکومت مرکزی قرار گرفته و به شدت سرکوب گردیدند و به مدت یک سده در انزوای سیاسی، اجتماعی و محرومیت اقتصادی فرورفتند. در این دوره هزاره‌ها شدیداً مورد کشتار و قتل‌عام صورت گرفتند. این عملکردها باعث شد تا عده‌ای زیادی از آنها به کشورهای همجوار مانند آسیای مرکزی، ایران، هند بریتانیا، عراق و سوریه مهاجر و متواری شوند و بسیاری از زمین‌ها و دارایی آنها به تصرف افغان‌ها و کوچی‌ها درآیند. آن عده هزاره‌ها که در شمال هندوکش می‌زیستند به‌سوی روسیهٔ تزاری رفتند که بیشتر در شهرهای جنوبی روسیه باقی ماندند. عده‌ای زیادی هزاره‌ها ساکن در ساحات روسیهٔ تزاری به‌دلیل شباهت‌های ساختمان نژادی و چهرهٔ ظاهری کامل با مردم آن مناطق، به‌مرور زمان لهجه، زبان و هویت قومی خود را از دست دادند و در میان آنان ساکن و جذب شدند. آن عده هزاره‌های متواری‌شده در مناطق روسیه تزاری پیشین از جمله ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و داغستان سکونت اختیار کردند. هزاره‌های شمال غرب مناطق هزاره‌نشین افغانستان به‌سوی ایران مهاجرت کردند و در محلات مشهد ساکن شدند که این هزاره‌ها بعدها به بربری و خاوری مشهور شدند. بخشی دیگر هزاره‌ها از جنوب شرق مناطق هزاره‌نشین افغانستان به‌سوی هند بریتانیا کوچیدند که در کویته واقع در پاکستان امروزی ساکن شده‌اند. یکی از معروف‌ترین شخصیت‌های سیاسی و نظامی این هزاره‌ها محمد موسی خان می‌باشد که درجهٔ نظامی جنرال را در نظام پاکستان داشت. گروهی دیگری به کشورهای سوریه، عراق و هند ساکن شده‌اند. این هزاره‌ها که به سوی پاکستان، ایران، سوریه و عراق مهاجر شدند به لحاظ تفاوت‌های ساختمان فیزیکی و نژادی نتوانستند با مردم این ساحات مخلوط شوند بنابراین لهجه، زبان، فرهنگ و هویت قومی خودشان را از دست نداده‌اند.[۲۰][۲۱]

سدهٔ بیستم

جنگ داخلی افغانستان

پس از کودتای سال ۱۹۷۸ که در پی آن گروه کمونیستی خلق به قدرت رسید، کم‌کم هزاره‌ها برای برابری حق شهروندی خود نسبت به دیگر شهروندان افغانستان شروع به انجام کارهای سیاسی کردند و رهبران هزاره مانند عبدالعلی مزاری حزب‌های سیاسی را بنیانگذاری کردند. پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان و پایان حکومت کمونیستی با مرگ محمد نجیب‌الله افغانستان وارد جنگ داخلی شد. هزاره‌ها با ساختن حزب وحدت سعی در حفظ قدرت سیاسی خود کردند. در سیاست نو حزب، دیگر مذهب جایی اصلی خود را نداشت و بیشتر کوشیده می‌شد تا از تمام قوای هزاره یک انسجام کلی بسازد.[۲۲]

از اواخر سدهٔ نوزدهم میلادی پس از روی کار آمدن عبدالرحمان، در سال‌های ۱۸۸۸–۱۸۹۳ (میلادی) هزاره‌های خودمختار تحت فشار حکومت مرکزی قرار گرفته و به شدت سرکوب گردیدند و به مدت یک سده در انزوای سیاسی، اجتماعی و محرومیت اقتصادی فرورفتند. در این دوره هزاره‌ها شدیداً مورد کشتار و قتل‌عام صورت گرفتند. این عملکردها باعث شد تا عده‌ای زیادی از آنها به کشورهای همجوار مانند آسیای مرکزی، ایران، هند بریتانیا، عراق و سوریه مهاجر و متواری شوند و بسیاری از زمین‌ها و دارایی آنها به تصرف افغان‌ها و کوچی‌ها درآیند. آن عده هزاره‌ها که در شمال هندوکش می‌زیستند به‌سوی روسیهٔ تزاری رفتند که بیشتر در شهرهای جنوبی روسیه باقی ماندند. عده‌ای زیادی هزاره‌ها ساکن در ساحات روسیهٔ تزاری به‌دلیل شباهت‌های ساختمان نژادی و چهرهٔ ظاهری کامل با مردم آن مناطق، به‌مرور زمان لهجه، زبان و هویت قومی خود را از دست دادند و در میان آنان ساکن و جذب شدند. آن عده هزاره‌های متواری‌شده در مناطق روسیه تزاری پیشین از جمله ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و داغستان سکونت اختیار کردند. هزاره‌های شمال غرب مناطق هزاره‌نشین افغانستان به‌سوی ایران مهاجرت کردند و در محلات مشهد ساکن شدند که این هزاره‌ها بعدها به بربری و خاوری مشهور شدند. بخشی دیگر هزاره‌ها از جنوب شرق مناطق هزاره‌نشین افغانستان به‌سوی هند بریتانیا کوچیدند که در کویته واقع در پاکستان امروزی ساکن شده‌اند. یکی از معروف‌ترین شخصیت‌های سیاسی و نظامی این هزاره‌ها محمد موسی خان می‌باشد که درجهٔ نظامی جنرال را در نظام پاکستان داشت. گروهی دیگری به کشورهای سوریه، عراق و هند ساکن شده‌اند. این هزاره‌ها که به سوی پاکستان، ایران، سوریه و عراق مهاجر شدند به لحاظ تفاوت‌های ساختمان فیزیکی و نژادی نتوانستند با مردم این ساحات مخلوط شوند بنابراین لهجه، زبان، فرهنگ و هویت قومی خودشان را از دست نداده‌اند.[۲۰][۲۱]

سدهٔ بیستم

جنگ داخلی افغانستان

پس از کودتای سال ۱۹۷۸ که در پی آن گروه کمونیستی خلق به قدرت رسید، کم‌کم هزاره‌ها برای برابری حق شهروندی خود نسبت به دیگر شهروندان افغانستان شروع به انجام کارهای سیاسی کردند و رهبران هزاره مانند عبدالعلی مزاری حزب‌های سیاسی را بنیانگذاری کردند. پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان و پایان حکومت کمونیستی با مرگ محمد نجیب‌الله افغانستان وارد جنگ داخلی شد. هزاره‌ها با ساختن حزب وحدت سعی در حفظ قدرت سیاسی خود کردند. در سیاست نو حزب، دیگر مذهب جایی اصلی خود را نداشت و بیشتر کوشیده می‌شد تا از تمام قوای هزاره یک انسجام کلی بسازد.[۲۲]

از اواخر سدهٔ نوزدهم میلادی پس از روی کار آمدن عبدالرحمان، در سال‌های ۱۸۸۸–۱۸۹۳ (میلادی) هزاره‌های خودمختار تحت فشار حکومت مرکزی قرار گرفته و به شدت سرکوب گردیدند و به مدت یک سده در انزوای سیاسی، اجتماعی و محرومیت اقتصادی فرورفتند. در این دوره هزاره‌ها شدیداً مورد کشتار و قتل‌عام صورت گرفتند. این عملکردها باعث شد تا عده‌ای زیادی از آنها به کشورهای همجوار مانند آسیای مرکزی، ایران، هند بریتانیا، عراق و سوریه مهاجر و متواری شوند و بسیاری از زمین‌ها و دارایی آنها به تصرف افغان‌ها و کوچی‌ها درآیند. آن عده هزاره‌ها که در شمال هندوکش می‌زیستند به‌سوی روسیهٔ تزاری رفتند که بیشتر در شهرهای جنوبی روسیه باقی ماندند. عده‌ای زیادی هزاره‌ها ساکن در ساحات روسیهٔ تزاری به‌دلیل شباهت‌های ساختمان نژادی و چهرهٔ ظاهری کامل با مردم آن مناطق، به‌مرور زمان لهجه، زبان و هویت قومی خود را از دست دادند و در میان آنان ساکن و جذب شدند. آن عده هزاره‌های متواری‌شده در مناطق روسیه تزاری پیشین از جمله ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و داغستان سکونت اختیار کردند. هزاره‌های شمال غرب مناطق هزاره‌نشین افغانستان به‌سوی ایران مهاجرت کردند و در محلات مشهد ساکن شدند که این هزاره‌ها بعدها به بربری و خاوری مشهور شدند. بخشی دیگر هزاره‌ها از جنوب شرق مناطق هزاره‌نشین افغانستان به‌سوی هند بریتانیا کوچیدند که در کویته واقع در پاکستان امروزی ساکن شده‌اند. یکی از معروف‌ترین شخصیت‌های سیاسی و نظامی این هزاره‌ها محمد موسی خان می‌باشد که درجهٔ نظامی جنرال را در نظام پاکستان داشت. گروهی دیگری به کشورهای سوریه، عراق و هند ساکن شده‌اند. این هزاره‌ها که به سوی پاکستان، ایران، سوریه و عراق مهاجر شدند به لحاظ تفاوت‌های ساختمان فیزیکی و نژادی نتوانستند با مردم این ساحات مخلوط شوند بنابراین لهجه، زبان، فرهنگ و هویت قومی خودشان را از دست نداده‌اند.[۲۰][۲۱]

سدهٔ بیستم

جنگ داخلی افغانستان

پس از کودتای سال ۱۹۷۸ که در پی آن گروه کمونیستی خلق به قدرت رسید، کم‌کم هزاره‌ها برای برابری حق شهروندی خود نسبت به دیگر شهروندان افغانستان شروع به انجام کارهای سیاسی کردند و رهبران هزاره مانند عبدالعلی مزاری حزب‌های سیاسی را بنیانگذاری کردند. پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان و پایان حکومت کمونیستی با مرگ محمد نجیب‌الله افغانستان وارد جنگ داخلی شد. هزاره‌ها با ساختن حزب وحدت سعی در حفظ قدرت سیاسی خود کردند. در سیاست نو حزب، دیگر مذهب جایی اصلی خود را نداشت و بیشتر کوشیده می‌شد تا از تمام قوای هزاره یک انسجام کلی بسازد.[۲۲]

از اواخر سدهٔ نوزدهم میلادی پس از روی کار آمدن عبدالرحمان، در سال‌های ۱۸۸۸–۱۸۹۳ (میلادی) هزاره‌های خودمختار تحت فشار حکومت مرکزی قرار گرفته و به شدت سرکوب گردیدند و به مدت یک سده در انزوای سیاسی، اجتماعی و محرومیت اقتصادی فرورفتند. در این دوره هزاره‌ها شدیداً مورد کشتار و قتل‌عام صورت گرفتند. این عملکردها باعث شد تا عده‌ای زیادی از آنها به کشورهای همجوار مانند آسیای مرکزی، ایران، هند بریتانیا، عراق و سوریه مهاجر و متواری شوند و بسیاری از زمین‌ها و دارایی آنها به تصرف افغان‌ها و کوچی‌ها درآیند. آن عده هزاره‌ها که در شمال هندوکش می‌زیستند به‌سوی روسیهٔ تزاری رفتند که بیشتر در شهرهای جنوبی روسیه باقی ماندند. عده‌ای زیادی هزاره‌ها ساکن در ساحات روسیهٔ تزاری به‌دلیل شباهت‌های ساختمان نژادی و چهرهٔ ظاهری کامل با مردم آن مناطق، به‌مرور زمان لهجه، زبان و هویت قومی خود را از دست دادند و در میان آنان ساکن و جذب شدند. آن عده هزاره‌های متواری‌شده در مناطق روسیه تزاری پیشین از جمله ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و داغستان سکونت اختیار کردند. هزاره‌های شمال غرب مناطق هزاره‌نشین افغانستان به‌سوی ایران مهاجرت کردند و در محلات مشهد ساکن شدند که این هزاره‌ها بعدها به بربری و خاوری مشهور شدند. بخشی دیگر هزاره‌ها از جنوب شرق مناطق هزاره‌نشین افغانستان به‌سوی هند بریتانیا کوچیدند که در کویته واقع در پاکستان امروزی ساکن شده‌اند. یکی از معروف‌ترین شخصیت‌های سیاسی و نظامی این هزاره‌ها محمد موسی خان می‌باشد که درجهٔ نظامی جنرال را در نظام پاکستان داشت. گروهی دیگری به کشورهای سوریه، عراق و هند ساکن شده‌اند. این هزاره‌ها که به سوی پاکستان، ایران، سوریه و عراق مهاجر شدند به لحاظ تفاوت‌های ساختمان فیزیکی و نژادی نتوانستند با مردم این ساحات مخلوط شوند بنابراین لهجه، زبان، فرهنگ و هویت قومی خودشان را از دست نداده‌اند.[۲۰][۲۱]

سدهٔ بیستم

جنگ داخلی افغانستان

پس از کودتای سال ۱۹۷۸ که در پی آن گروه کمونیستی خلق به قدرت رسید، کم‌کم هزاره‌ها برای برابری حق شهروندی خود نسبت به دیگر شهروندان افغانستان شروع به انجام کارهای سیاسی کردند و رهبران هزاره مانند عبدالعلی مزاری حزب‌های سیاسی را بنیانگذاری کردند. پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان و پایان حکومت کمونیستی با مرگ محمد نجیب‌الله افغانستان وارد جنگ داخلی شد. هزاره‌ها با ساختن حزب وحدت سعی در حفظ قدرت سیاسی خود کردند. در سیاست نو حزب، دیگر مذهب جایی اصلی خود را نداشت و بیشتر کوشیده می‌شد تا از تمام قوای هزاره یک انسجام کلی بسازد.[۲۲]