جغرافیا و هویت تباری علودانی ها

جغرافیا و هویت تباری علودانی ها

       جغرافیایی علودانی

       تقسیم‌بندی جغرافیایی

       ویژگی‌های مردم علودانی

       وجه‌تسمیه علودانی

       نگاهی به هویت تباری علودانی

       ساختار طایفه‌ای علودانی

 جغرافیایی علودانی/ علاءالدینی:

علودانی یک منطقه کوهستانی و در فاصله تقریبا  پنجاه الی شصت کیلو متری غرب مرکز غزنی قرار دارد. از سه طریق میتوان به مناطق علودانی سفر کرد:

۱ ـ از طریق ولسوالی خوجمیری و با عبور از کوتل برغول و دشت سرخ کیچه به اولین قریه علودانی یعنی قول ملا مهدی رسید.

۲ – از طریق بکاول و با عبور از کوتل برکات و گیروی رشیدان به خوش احمداولین قریه علودانی از این مسیر.

۳ ـ از مسیر دره قیاق به منطقه جرمتو و باعبور از منطقه سراب و کوتل شمس الدین وارد بالاگردن اولین قریه علودانی از این مسیر شد.

علودانی شامل دره های سوخته و شملتو که در موازات هم قرار دارند و مناطق ابدره ، ورکلاخ و دها ت مجاور انها که در بخش شرقی دشت ناور قرار دارد میباشند. از نگاه تقسیمات اداری منطقه علودانی مربوط ولسوالی ناور ولایت غزنی می باشد.

ولسوالی ناور یکی از ولسوالی های بزرگ و درجه اول ولایت غزنی است که در سال ۱۳۳۳ یا ۱۳۳۴ خورشیدی تأسیس گردیده و قبلاً در تشکیلات اداری و ملکی افغانستان، ولسوالی یا علاقه داری ای به این نام  وجود نداشت. 

ولسوالی ناور بر اساس ساختار جغرافیایی و تباری به سه دنگ تقسیم می‌شود:‌

۱ ـ دنگ خوات.

۲ ـ دنگ جرغی و برجگی.

۳ ـ  دنگ علودانی و پایین دامن (جاغه شیو) ناور.

هر سه دنگ از نگاه تباری یکی نبوده بلکه هرکدام جدا از هم می‌باشند.

در دوره امان‌الله خان و نادر خان دنگ خوات و جیرغی و برجگی مربوط علاقه داری درجه دوم  تحت همین عنوان بوده، علاقه داری مزبور تحت اداره حکومتی درجه دوم  بهسود، مرکز و باد آسیاب قرار داشت. حکومتی بهسود تحت اداره حکومتی کلان دایزنگی به مرکزیت اخضرات و حکومتی کلان دایزنگی تحت اثر ولایت کابل بود. )۱(

علودانی و ناور مربوط علاقه داری درجه اول جغتو بود. علاقه داری جغتو به مرکزیت گلبوری، مربوط حکومتی کلان غزنی و حکومتی کلان غزنی مربوط ولایت کابل بود.

علودانی ناور، دارایی ۷۵ قریه بوده و تعداد نفوس دقیق آن به لحاظ عدم سرشماری دقیق و مهاجرت‌های پی‌درپی معلوم نیست. طی چهار دهه اخیر بالای پنجاه‌درصد مردم، از منطقه به شهرهای غزنی، کابل، مزار شریف و کشورهای ایران، پاکستان، کشورهای اروپایی، کانادا، آمریکا، استرالیا و کشورهای عربی مهاجرت نموده وبیشتر زندگی شهری را انتخاب نموده‌اند.

در علودانی اولین بار مدرسه ابتدایی در سال ۱۳۴۷ به یمن تلاش مرحوم وکیل غلام علی و سایر متنفذان قومی بنام مکتب ابتدایی سوخته علاوالدینی تأسیس گردید. در سال اول پنجاه‌وپنج نفر شاگرد شامل مکتب شدند. با آغاز انقلاب مجاهدین در بهار سال ۱۳۵۸ این مکتب تعطیل شد. برای اولین بار در اوایل دهه پنجاه دو باب مکتب دهاتی(تا صنف سوم)  در منطقه ده خروار و دنگ خان غوله نیز تأسیس گردید.

حالا چندین باب مکتب لیسه،  متوسطه و ابتدایی در ساحه علودانی فعال است و تعداد  قابل‌توجهی از دختران و پسران مردم علودانی فارغ‌التحصیل و یا در حال تحصیل در مقاطع دکترا، ماستری و لیسانس در دانشگاه‌های داخل کشور و خارج (در ایران، پاکستان، هند، امارت متحده عربی، کره جنوبی، کشورهای اروپایی، ایالات‌متحده آمریکا، کانادا و استرالیا)  اند.  بحث مکاتب ادامه دارد .

 

مردم علودانی در بخش علوم حوزوی درگذشته و حال شخصیت‌های مطرح حوزوی داشته و دارند. چندین شخصیت حوزوی‌شان تا مرحله اجتهاد رسیدند. امروز اساتید مجرب و آگاه درین بخش از مردم علودانی در جامعه حضور دارند. در این جا ما البته درباره علودانی های ناور بحث می‌نماییم و علودانی های سایر ولایات در فصل جداگانه به معرفی گرفته می‌شود.

ویژگی‌های  مردم  علودانی/ علاوالدینی ها:

 علودانی/ علاوالدینی ها مردمی‌اند غیور، باشهامت، شجاع، بااراده قوی و باتور. این مردم با وردکی ها هم‌مرز، همسایه و پلوان شریک‌اند. باآنکه با آن‌ها رابطه‌ای برادرانه، برابرانه و نیک داشته، ولی بازهم در گذشته ها همیشه برای دفاع از حریم خود حساس و جدی بوده اند. این مردم درعین‌حال که صلح‌جواند، اگر مورد تجاوز و تعرض قرار گیرند، از خود مردانه دفاع کرده و خواهند کرد. چنانچه در گذشته جهت حفظ حسن همجواری،  پیمان عدم تعرض و عدم‌حمایت از مخالفین همدیگر بین بزرگان علودانی و بزرگان وردک منعقد گردیده  و تا حدودی هر دو طرف پابند به پیمان بودند. در اوایل انقلاب مجاهدین در سال ۱۳۵۸ یک‌بار دیگر این پیمان در قریه چهار قلعه میرزا خان بین بزرگان وردک و بزرگان علودانی به ابتکار  وکیل غلام علی‌خان و دیگر بزرگان تجدید گردید. در سطح کل هر دو طرف تاکنون پابند به ان پیمان هستند؛ اما از جانب مقابل،  نه به‌اندازه‌ای گذشته.

یکی از خصوصیات دیگر این مردم صداقت، راست‌کاری و وفاداری است. مردم علودانی قناعت‌ پیشه‌اند، در برابر فساد اخلاقی، دزدی، گدایی گری و . شدیداً حساس‌اند.

در تدین و باورهای مذهبی خود محکم  پابند بوده که این پابندی و باورمندی محکم، محصول حضور و نقش پررنگ علما از زمان‌های دور تاکنون در بین جامعه بوده و می‌باشد.

خصوصیات دیگر این مردم نداشتن روحیه چاپلوسی و تملق کردن در برابر بیگانگان و زورمندان است. ازینرو روحیه تعامل و انعطاف‌ پذیری در بینشان کمتر دیده می‌شود و این امر سبب شده بود که درگذشته چندان ارتباط مطلوب و وسیع با دیگر همسایه‌ها هم نداشته باشند.

کشمکش‌ها و اختلافات طایفه‌ای بینشان بوده و هست. قبل از چهار دهه این کشمکش‌ها اغلب در محور ملیک ها، خوانین و علما تبارز پیدا می‌کردند اما در چهار دهه اخیر علاوه به کشمکش‌های طایفه‌ی، اختلافات به شکل‌های جانبداری از گروه‌های حزبی نیز پدیدار گشته است.

تقسیم‌بندی جغرافیایی

علودانی ها در دره‌های سوخته، شملتو،  مرکز و جنوب ناور زندگی می‌کنند.  ازنظر بافت جغرافیایی به شش دنگ تقسیم‌بندی شده است.

الف:  دره سوخته علودانی / علاوالدینی: این دره از کوتل غجورک شاغنه شروع  به سمت شرق تا انتهای دره سوخته علودانی (قریه خوش احمد) امتداد می‌یابد. در داخل این دره حدوداً ۲۸ قریه وجود دارد که اسامی  قریه‌ها در بخش هر دنگ معرفی می‌شود.

در داخل این دره سه دنگ از شش دنگ علودانی قرار دارد.

۱ ـ دنگ چاچه:

این دنگ شامل قریه‌های شغنه یا شاغنه، میانه، سرپامی، قول بچه، فیضی، قلعه آخوند، شیر بیگ(سرسنگ) قریه‌های هوته، سر شملتو، چپری در قسمت بالای دره شملتو قرار دارند. اسامی محل‌های این ساحه  از قدمت تاریخی برخوردار است مانند شغنه و بینی شارا. وجه‌تسمیه این دنگ دقیقاً مشخص نیست که به کدام دلیل نام این دنگ چاچه است. در بعضی ساحات هزارجات مثل تاله و برفک، اندراب ها و قسمت های  از شیخ علی نام چاچه در سلسله اجداد ان مردم هم به مشاهده میرسد.

۲ ـ دنگ چهار قلعه: این دنگ در قسمت وسط دره سوخته علاءالدینی قرار دارد و شامل قریه‌های سیاقول سرقول، لاغری، فاضول، نوده، گدولا، قلعه باقی، ده عباس، کهنه ده، قریه میرزا خان، بکسری و آب پران می‌باشد. وجه‌تسمیه چهار قلعه: به اساس داستان‌های قدیمی که موسفیدان قصه می‌کردند. درگذشته درین منطقه چهار قلعه بوده قریه کهنه ده میرزا خان، یک ده در نزدیکی‌های قریه نوده که بدل آن قریه فعلی نوده است.  یک ده پایین‌تر از سفید سنگ و یک ده بین بکسری و قلعه غلام. فعلاً ازاین چهارده فقط آثار کهنه ده باقی‌مانده است. در داخل کهنه ده سمت شرق آن خانه مهتر عبدالله با نقوش گچ کاری و زیبا موقعیت داشت. متأسفانه درین اواخر به ویرانه تبدیل گردیده است. درین ساحه آبادی‌های قدیمی که فعلاً به ویرانه تبدیل‌شده و یا تنها اسمی از آنها باقی‌مانده است نیز وجود دارد مانند قلعه غلام، چنبر فقیرک مقابل قریه پازول.

بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین قبرستان این مردم بنام قل گیندوک  نیز درین ساحه موقعیت دارد.

بد نیست که یک افسانه از قول محترم جلال اوحدی یکی از محققین تاریخ که از کمرک جاغوری می‌باشد، نقل شود. ایشان می‌گوید که بین مردم کمرک یک داستان صحبت می‌شود که قسمت‌های از کمرک مربوط قوم علودانی بوده است. دریکی از روزهای سرد زمستان یک سیدی می‌آید و از شدت سرما رنج می‌برد. از مردم محل می‌خواهد که ایشان را کمک شده و در یک جای گرم جایگزین شوند. مردم بی‌اعتنایی می‌کنند و کمک نمی‌شوند. سید تکه‌های یخ را می‌سوزاند و بعد این مردم (علودانی ها) را دعای بد می‌کند و مردم علودانی به‌تدریج از منطقه متواری می‌شوند. فعلاً نام آن محل بنام شفای زول یاد می‌شود. منطقه‌ای به نام  زول در حدود یک ساعت راه فاصله از محل شفای زول به سمت بالای کمرک نیز می‌باشد. در کمرک و ششپر بالنه جاغوری، قبرستان های بنام مردم علودانی وجود دارد.

معنی زول در فرهنگ دهخدا: زول زده، صمغی است که آن را به عربی کتیرا گویند. برهان ) (آنندراج). صمغی است که آن را کتیره گویند. ظاهراً زول درختی است که از آن کتیره حاصل می‌شود و ژده به معنی صمغ است ( فرهنگ رشیدی)

زول در گویش بختیاری نام نوعی خار که از پودر ریشه آن برای شستشو استفاده می‌شود.

۳ ـ دنگ سوخته:

شامل قریه‌های ده جانبیگ، ده طهماس، غارا، گدول ملا ملیک، قلعه نو، قول مهدی، ده سکندر، ده افغان (دیوغونو)، خوش احمد و کاریز کُجی می‌باشند.

قدیمی‌ترین قریه این محدوده قریه غارا، ده طهماس و ده جانبیگ است. چندین قریه درین ساحه قبلاً وجود داشته است که فعلاً فقط نامی از آن‌ها در ذهن‌ها باقی‌مانده است مانند:

 قریه گدول پایین‌تر از قریه لاغری پیتاب که بر اساس گفته‌های محاسن سفیدان این قریه متعلق به قوم میرزا خان بوده است و جوی آن‌هم اکنون هم بنام جوی گدول یاد می‌شود.

 قریه ده صفر: که پایین‌تر از قاش دلگ موقعیت داشته است. از مالکان آن هیچ معلوماتی در دست نیست.

قریه ده جومد: این قریه آن‌طرف پل جلگه ده طهماس موقعیت دارد و تا این اواخر پاسنگ و دیوارهای آن موجود بود، فعلاً به زمین‌های کشاورزی تبدیل‌شده است. بنا به روایت محترم آقای عبدالله نعیمی که درین باره تحقیق نموده است، ساکنان اصلی آن‌ها را تول غلام می‌داند.

قریه‌های قدیمی که فقط آثارشان باقیمانده:

قریه کهنه ده جانبیگ.

قرییراه ده طهماس و شیونه قلعه آن

قریه کهنه ده افغان. وجه‌تسمیه این قریه مشخص نیست که به نام یک شخص مسما است و یا به قوم افغان. بر اساس روایت‌های معتبر تاریخی، ساکنین قدیمی این محدوده درگذشته افغان ( پشتون) نبوده است.

قریه ده صفر.

قریه کهنه شیونه سیا قول.

قریه و برج اسپی ده که بین کاریز کوجی وپیرداد موقعیت دارد.

 

ب ـ دره شملتو:

دره شملتو از سمت غرب به‌سوی شرق از قریه سر شملتو تا قریه ناورجوی دایمیرداد امتداد می‌یابد. زمین زراعتی کمتری دارد. حدوداً ۱۶ قریه دارد. اسامی قریه‌ها در بخش هردنگ معرفی می‌شود. این دره به دو دنگ تقسیم‌بندی می‌شود.

۱ ـ دنگ خان غوله:

دنگ خان غوله که در قسمت وسط دره شملتو قرار دارد و شامل قریه‌های گرگی، کزک، قلعهٔ خالو، قلعه لنگر، سیاه ریگ، جو قول، قول جوقول، بری قول و لاغری می‌باشد.

توضیح: قریه لاغری ازنظر موقعیت جغرافیایی در دنگ سوخته قرار دارد. لاغری گیرو به لحاظ طایفه‌ای مربوط دنگ غوله است، ازین لحاظ مربوط دنگ غوله می‌باشد.

نام دیگر قریه لاغری باغگ است و کوچی ها تا هنوز بنام باغگ و باغگی یاد می‌کنند. لاغری به دو قریه بنام‌های لاغری گیرو و لاغری پیتاب تقسیم می‌شود. اغلب ساکنین لاغری گیرو از تول سید محمد مربوط دنگ خان غوله است و اغلب ساکنین لاغری پیتاب از قوم لاغری است.

لاغری‌ها یکی از اقوام مستقل هزاره است. قدمت قلعه کهنه لاغری گیرو بیشتر از قدمت قلعه لاغری پیتاب است ولی نام قریه به نام لاغری مسما گردیده است.

۲ ـ دنگ ده خروار: دنگ ده خروار در قسمت پایین دره شملتو قرار دارد، شامل قریه‌های دهن ولی ( دان یولی)، بالای ولی ( بال یولی)، تای بوم، قرغه، شینیه، باریک، دهن سای و گدول می‌باشد.

 ج ـ ناور:

این بخش ناور به‌عنوان یک دنگ شناخته می‌شود و در مرکز و جنوب دشت ناور موقعیت دارد. شامل قریه‌های زیرند: بالاگردن، دیوال، توکریک، سورمه، حصارک، قاش خال بیگ، شیری، توچی، دره آبدره ( سرآبدره، کهنه قلعه، گدول حیدرعلی، ده رضا) وارکلاخ  کاریز، سر نه قلعه، سنگ قلعه، میانه، گیرو، آغودی، ساقی، درویش علی، چونی، چراغ سنگ، سنگ چپچی، بالا گردن، خواجه غرمبو ( خواجه غریبان)، باوری‌ها، پام قاش، قربان مرده ( قوم محمد خواجه) می‌باشد.

 

وجه‌تسمیه نام علودانی:

وجه‌تسمیه علودانی به‌طور دقیق معلوم نیست که وجه جغرافیایی دارد یا وجه تباری، به این مفهوم که نام این منطقه از الودانی ( آتشکده) یا علاوالدینی که نام شخص (بویژه علاوالدین جهانسوز غوری) است گرفته شده باشد. در گویش محلی نام این مردم به شکل الودینی و الودانی تلفظ می‌شود اما در کتب و منابع تاریخی، اسناد و مکاتبات دولتی درگذشته به شکل‌های علودانی، الودانی، الودنی، الودینی، علاودینی و علاوالدینی ( ۲) ثبت‌شده است. ازجمله هزاره‌های شاخه علاودینی چهاردهی کابل بنام علاودینی ثبت است و در کتاب حیات افغان چنین نگاشته شده است: ( چنانچه در بالا ذکر شد قوم هزاره تحت كنترل سلطان و سردار بوده ولي كل قوم هزاره این‌طور نبوده. بعضی‌هایشان نداشته و آن‌ها مثل افغان‌های دیگر خودسر بوده مخصوص یک قوم بزرگ بنام گَوِي كه در کوه‌های هندوكش زندگي می‌کردند. این‌ها زير کنترل هيچ سردار يا سلطاني نبوده. او هزاره‌های كه در علاقه‌های غير كوهستاني مثلاً مقور (مقر)، قره‌باغ و غيره طرف غرب غزني و هم‌چنین علاقه چهاردهي كابل بوده‌اند از شاخه هزاره‌های علاوديني هستند كه رسم و رواجشان نزديك به تاجیک‌ها هستند. آقای الفنستن نفوس قوم هزاره را تقریباً ٣٥٠ هزار نفر نوشته شده اما مطابق تحقيقات الاميري و روايات مختلف چنين معلوم می‌شود كه تعداد نفوس اين قوم كمتر از ده لك نفر بوده نمی‌تواند. اين قوم در يك سرزمين پهناور با آب‌وهوای بسيار خوب ساكن بوده كه مردم اين سرزمين به مرض چيچك مبتلا نمی‌شوند).)۳)

 اینکه علودانی/ علاوالدینی های غزنی با علاوالدینی های کابل از ریشه‌ای واحد تباری باشند، نیازمند تحقیق و بررسی بیشتر است.

در کتاب سرزمین و رجال هزاره‌جات که توسط حسین نائل تألیف گردیده است. درباره علودانی و وجه‌تسمیه آن چنین آمده است:

 از دره‌های متعدد جغتو، هشت دره آن عمده و مشهور است که در میان هرکدام آن قریه‌های متعدد وجود دارد. این هشت دره عبارت از دره قیاق، دره جرمتو، دره سراب، دره علودینی ( علاءالدینی)، دره قریه یوسف، دره گلبوری، دره ککرک و دره تورگن ( ترکان) می‌باشند.

دره علاءالدینی یا علودینی در قسمت جنوب شرق ناور واقع‌شده و به‌طرف جغتوی وردک امتدادیافته است و طول آن از جنوب به شمال در حدود ۱۴ کیلومتر می‌باشد.
 احتمال می‌رود، نام این دره مأخوذ از نام سلطان علاءالدین حسین جهانسوز باشد که از غور بر غزنه حمله آورد و قدرت افسانه‌ی غزنوی‌ها را درهم پیچید و غزنه را به آتش کشید. گویا ساکنین ناحیه‌ای که امروز ( علودینی) گفته می‌شود از بی‌عدالتی‌های بهرام شاه سخت ناراضی بوده‌اند و از سقوط او به دست علاءالدین حسین که خود اهل غور و با غرجستانیها ازهرجهت در پیوند بود، بیشتر از دیگران خوشنود گردیده و رضایت نشان داده بودند. این خوشنودی سبب گردید که مردم ایشان را منسوب به علاءالدین بدانند و علاءالدینی بگویند تا این‌که موضع بود و باش آن‌ها به (علودینی) شهرت پیدا کرد. اگر توجیه یا توجیهات دیگر درین باره وجود داشته باشد (که شاید داشته باشد) عجالتاً معلوماتی از آن در دست نگارنده وجود ندارد.) 
)۴)

 نظری می‌اندازیم به این بخش از نوشته محترم نائل صاحب که وجه‌تسمیه علودانی را ذکر نموده است:

تاکنون کدام آثار و مدارک تاریخی که نشان دهند، ساکنین کنونی که بنام علودانی/ علاوالدینی یاد می‌شود، در زمان غزنویان و سقوطشان به دست علاوالدین جهانسوز ساکن این منطقه بوده باشند، در دست نیست. اگر هم ساکن بوده باشد، قطعاً نام و نشانی داشته است پس نامشان چی بوده؟ هویت تباری‌شان چی بوده؟ و؛ که به اثر سقوط غزنویان و تسلط علاوالدین جهانسوز به اثر رضایت مردم، نام قبلی‌شان به نام علاوالدینی تبدیل‌شده است.

نگاهی کوتاه به هویت تباری قوم علودانی/ علاءالدینی

 علودانی یا علاوالدینی یکی از اقوام مستقل هزاره‌ها است که در ولسوالی ناور (دره‌های سوخته، شملتو، ناور) ولسوالی های مقر، قره‌باغ، جغتو و خوجمیری ولایت غزنی، ولایات  کابل، لوگر، میدان وردک، بامیان، دایکندی، بغلان، بلخ، سمنگان، هرات و. از دیرزمان به این‌سو زندگی می‌کنند.

متأسفانه تاکنون روی هویت تباری و ریشه تاریخی قوم علودانی کدام کار تحقیقی و پژوهشی صورت نگرفته است که تا در پرتو آن ریشه‌های تاریخی این کتله بزرگ قومی روشن می‌شد. مورخین محترم معاصر هزاره هم درین باره کدام تحقیقی را انجام نداده‌اند لذا ایجاب می‌کند که محققین، آگاهان و دانش‌پژوهان خود این طایفه درزمینه تلاش ورزند تا ریشه‌های تاریخی خویش را روشن سازند. آنچه مبرهن و واضح است تاکنون این کتله ای بزرگی قومی تحت عنوان علودانی/ علاوالدینی زیر چتر کدام دای از هزاره‌ها قرار نداشته و مستقل است. علودانی/ علاوالدین های سایر ولایت به‌جز علاوالدینی های چهاردهی کابل، از غزنی به سایر نقاط پراکنده‌شده‌اند.

درباره ریشه تاریخی این قوم چند روایت وجود دارد:

روایت اول:

علاوالدینی ها بازماندگان غوری‌ها و اولاده ای علاوالدین جهانسوز می‌باشند.

اصل روایت چنین است: (آغودی و ننگیه فرزندان علاوالدین جهانسوز اند که بعد از فتح غزنی توسط علاوالدین جهانسوز در غزنی رحل اقامت می‌گزینند. سرانجام درین شهر فوت نموده، در محله کشک غزنی دفن می‌شوند. همین دو مقبره که در دو طرف دریا، در کشک غزنی به شکل زیارتگاه کوچک موجود است، متعلق به همین دو شخص (آغودی و ننگیه) می‌باشند. بعد از شکست غوری‌ها اولاده های این‌ها از مرکز غزنی به موقعیت کنونی علودانی جابجا می‌شوند و تا امروز در اینجا زندگی می‌کنند. لذا علاءالدینی‌ها از سلسله و دودمان غوری‌ها است.)

 متأسفانه تا هنوز درین مورد غیر از همین روایت شفاهی که پیشینگی بیش از چند دهه را هم ندارد، کدام سند و مدرک دیده نشده است که تائید نماید این مقبره‌ها متعلق به آغودی و ننگیه می‌باشند. اثبات این روایت هم مشکل به نظر میر سد زیرا این ادعا بر مبنای شواهد و مستندات تاریخی استوار نیست.

از جانب دیگر در سرزمین کنونی (دره سوخته، شملتو و ناور) که فعلاً مسکن علودانی ها است، هیچ آثار و شواهدی که نشانگر سکونت ساکنین فعلی این بخش از گذشته‌های دور و از زمان غوری‌ها تاکنون باشد، دیده نمی‌شود. لازم است که علاقمندان و محققین محترم در مورد این موضوع بیشتر تحقیق نمایند. 

روایت دوم: علاوالدین ها مهمند اند.

داستان که علودانی / علاءالدینی ها ازنظر تباری به مردم مهمند وصل می‌شوند، به شکل ضعیف سینه‌به‌سینه نقل‌شده است و توسط موسفیدان روایت می‌شد.

 همچنین این روایت در کتاب هزاره وهزارستان نیز ذکر گردیده است:

(ازجمله جاهایی که در فوق نام‌گرفته شده و قبلاً تذکر نیافته چهار قلعه در سوخته است. ولی دفه دار محمد خان (دفه دار محمد اکبر خان) که در نوامبر سال ۱۸۸۷ میلادی (حوالی ماه عقرب ۱۲۶۶ هجری شمسی) ازآنجا گذشته، اظهار می‌دارد که مردم آن غلزایی هستند. مومند قسمتی از دره شملتو است.) (۵)

یادداشت: و درین اثنا (سال ۱۳۰۰ ه ق برابر با ۱۲۶۱ خورشیدی و ۱۸۸۲ میلادی) غلام محمد خان هزاره که حاضر اردوی معلی (در شینواری) بود بدرود جهان کرده از حضور اقدس منصب صد سواری او به غلام حیدر خان پسرش مرحمت شده محمد اکبر خان پسر دیگرش با محمد نبی خان برادرزاده‌اش در سلک پیشخدمتان اختصاص یافت.)۶ (

 دفه دار محمد اکبر خان بن غلام محمد خان بن رجب‌علی خان جوی آیین در سال ۱۳۰۷ هجری قمری برابر ۱۲۶۸ خورشیدی و ۱۸۸۹ میلادی توسط حبیب‌الله در زمان عبدالرحمن رتبه کرنیلی دریافت می‌نماید. )۷ (

 و بعد تا به رتبه برگیدی هم ارتقا می‌یابد. به‌احتمال‌قوی که قریه ده اکبر واقع در رشیدان ولسوالی جغتو محل سکونت ایشان بوده و قریه بنامش مسمی گردیده باشد. (

در داستان‌های سینه‌به‌سینه و متن که از قول دفه دار محمد اکبر نقل می‌شود، منظور از مهمند بیان‌نشده است. آیا منظور از مهمند شخص است یا قوم مهمند که در ننگرهار سکونت دارد یا کدام طایفه‌ای دیگری بنام مهمند بوده است. در ولسوالی جغتوی غزنی بین دره جرمتو و دره قیاق کوتلی بنام مهمند است. علی الظاهر وجه‌تسمیه این کوتل کدام ارتباطی به قوم مهمند ساکن جلال آباد ندارد، الله‌اعلم. بهر صورت مردم علاوالدینی غلزایی نبوده بلکه غلزایی ها سرزمین اصلی بخشی از علودانی/ علاوالدینی ها را در اندر غصب کرده‌اند. این بخش علودانی ها از اندر به منطقه جغتو که قبلاً به نام جغتوی شمالی و فعلاً به‌عنوان جغتوی وردک یاد می‌شود، کوچانیده شده است. دلیل این ادعا نقل سینه‌به‌سینه است که می‌گوید: جایگاه و مکان اصلی خان غوله در محل جرکنه اندر بوده و هم اکنون قریه‌ای بزرگی بنام غوله در اندر موجود است)۸)

یک نکته‌ای دیگر شایان‌ذکر است که تعداد بسیار محدود و کوچکی به تعداد چند خانه در علودانی بنام طایفه توخی یاد می‌شود نه کل ساکنین دره سوخته. این هم محرز نیست که توخی های علودانی با توخی های غلزایی از یک ریشه‌اند یا تشابه اسمی‌اند.

درباره مومند یا مهمند بودن علاءالدینی ها (قسمتی از دره شملتو) باید گفت که در دره شملتو دو دنگ بنام خان غوله و ده خروار زندگی می‌نمایند و هر دو دنگ زیرمجموعه آغودی می‌باشد.

علامه فیض محمد کاتب درباره قوم مهمند چنین نگاشته است:

مهمند:
 این فرقه به دو حصه بر (بالا) و کوز (پایان) و حصه کوز در میدان پیشاور مقیم و پانزده هزار خانه و تابع انگلیس و در رسم و رواج مخالف بر مهمند است؛ و بر مهمند در درجات سلسله کوه از مغرب کوه موطن فرقه اتمان خیل تا نهر کابل و دره خیبر و نهر کاشغر که دریای کنر و کامه و گوشه باشد و موضع پندیالی ساکن و دوازده هزار و پانصد خانه‌ و دارایی سی‌وهفت هزار و پنج صد مرد نبرد و معروف به افاغنه سرحد آزادند که عبدالرحمان خان قبول تعین خط فاصل سرحد و تحدید حدود را با انگلیس مشروط به آزاد بودن اقوام و قبایل سکنه جبال سرحد کرده و قرار داده بود که حکومت افغانستان و انگلیس با ایشان مداخلت نکنند. رئیس این فرقه اولاد سعادت خان سکنه لعل پور بوده، اکثریت مردم این فرقه به زراعت و بعضی به رهزنی و سرقت و برخی بفروش مروحه (بادبزن) و بوریا و نعلین که از گیاهی موسوم به (مزر) ساخته میشود، میباشند. تحصیل لوازم معاشیه خود را نموده رهنورد عدم اطاعت انگلیس‌اند و همواره با آن دولت روز نبرد سارقانه بسر می‌برند و ازجمله دو قبیله پیشه رمه‌داری دارند و در بهار و تابستان به هزاره‌جات روز ییلامیشی بسر برده و در زمستان به موطن خود شده، به مکاری و غیره مواظب و مشغول می‌شوند؛ و اکنون محمد نادر خان از عدم پول، خود را از تهیه اسباب و ادوات سلطنت عاجز دیده، شرط آزادی قبایل سرحد را از میان برداشته، اختیار مداخلت و تصرف آن را به دولت انگلیس وا‌گذاشته، شانزده میلیون پول نقد مخفیانه از آن دولت، با هفت هزار میل تفنگ و به‌قدر ضرورت فشنگ اخذ و درین موضوع هم او و هم دولت انگلیس خبط کرده، افغانستان را با عدم تأمین داخله و شورش قبایل متمرده، جولانگاه نبرد روس با انگلیس قراردادند؛ و امید که در پیش آمد محاربه ایران مالک حق طلق خود شود.)
 )۹)

از تاریخ قوم مهمند که درین کتاب معتبر تاریخی ذکر گردیده هیچ نشانه و علامت که قوم علودانی / علاوالدینی غزنی را به قوم مهمند وصل نمایند، دیده نمی‌شود.

روایت سوم: درین اواخر فرضیه‌ای مبنی به اینکه طایفه‌ای در بهمیی کهکیلویه و بویراحمد ایران بنام علاوالدین می‌باشد و اصالتاً لر تبارند. گفته می‌شد که احتمالاً با علاوالدین های که در افغانستان‌اند از یک ریشه تباری باشند، ممکن در دوران نادرشاه افشار تعداد سرباز ازاین مناطق به قندهار انتقال داده‌شده و بعد از برگشت نادر به ایران در نواحی قندهار مسکن گزین و بعدها به اطراف غزنی کوچیده باشند.

آقای رگبارمقدم کتابی تحت عنوان ایل علاوالدینی ها در ایران، درباره علاوالدینی های بهمیی و کهکیلویه و بویراحمد نوشته و شجره‌نامه‌ای این طایفه را نیز ترتیب نموده است. بر اساس محتویات کتاب و شجره‌نامه، هیچ نشانه‌ای که علاوالدینی های غزنی با آن‌ها ازنظر تباری هم‌ریشه باشند، دیده نمی‌شود فقط تشابه اسمی این شک را به وجود آورده است.

احتمال چهارم:

این امکان وجود دارد که وجه‌تسمیه علودانی یا الودانی جغرافیایی باشد نه نام تباری. چنانچه در مناطق هزارستان مناطقی زیادی را بنام الودال داریم؛ مانند الودال ولسوالی شارستان، الودال ولسوالی جاغوری، الودال دایمیرداد و.. دال در لغت‌نامه دهخدا به معنی حاکی و عقاب است. معنی پسوند دان و دانی در لغت‌نامه دهخدا: دانی (پسوند) دان به معنی محل و جا است؛ مانند قلمدانی، جای نگهداری قلم. پس علودانی به معنی محل آتش و یا آتشکده است.

اینکه ساکنین کنونی علودانی دارایی ریشه واحد تباری باشند، نیازمند تحقیق و بررسی بیشترند. این احتمال وجود دارد، مجموعه‌ای که بنام علودانی یاد می‌شود ممکن مانند سایر کتله های قومی، ترکیبی باشند، یعنی طوایف مختلف باریشه‌های گوناگون تباری، در مرور زمان به اثر تحولات، حوادث طبیعی، رخدادهای جنگی، کوچ های اجباری و جابجایی‌ها در مناطق پیرامون، درین محدوده جغرافیایی به‌تدریج گرد هم آمده و ساکن شده باشند و باگذشت زمان به حیث یک کتله ای جغرافیایی عرض‌اندام نموده و همه زیر یک چتر و عنوان جغرافیایی بنام علودانی قرارگرفته باشند. چنانچه عنوان اکثر مناطق پیرامون این ساحه، جغرافیایی است نه تباری مانند جغتو، جرمتو، جلگه قره صوب، سرآب، ناور، خوات، قرناله، قره باغ و چنین دسته‌بندی‌ها در هر محدوده جغرافیایی معمول است.

 ازنظر اتنیکی هم تفاوتی بین طوایف علودانی دیده می‌شود. از جانب دیگر اسامی طوایفی در بین علودانی ها وجود دارد که همان اسامی در شجره بندی طوایف مناطق هم‌جوار و پیرامون نیز دیده می‌شود. همین همنامی‌ها این ظن را تقویت می‌کند که این‌ها ممکن از همان طایفه بوده که به اثر جنگ، مشکلات اقتصادی، اختلافات درونی، حوادث طبیعی و  جابجایی‌ها صورت گرفته و به‌تدریج درین ساحه آمده باشند. درگذشته معمول بود، اکثر جابجایی‌ها به شکل کتله ای صورت می‌گرفت و در هر جا که ساکن می‌شدند همان نام اولیه را با خود حمل می‌کردند.

ساختار طایفه‌ای علودانی: علودانی ازنظر ترکیب و ساختار طایفه‌ای بدو بخش تقسیم می‌شود.

۱ ـ آغودی.

۲ ـ ننگیه

هریکی این دو بخش متشکل از طایفه‌های کوچک‌اند. در ادامه‌ای این بحث هرکدامشان به‌طور جداگانه به معرفی گرفته خواهد شد. قبل از ورود به بحث ترکیب و ساختار طایفه‌ای لازم است مکثی درزمینهٔ تغییرات عناوین و اسامی طوایف و دسته و مناطق نیز داشته باشیم:

 نکته‌ای بسیار مهم:

چه‌بسا نام‌ های اصیل و دیرپای سرزمین‌ها، همچون نگینی که گردوغبار بر آن نشسته، درگذر زمان و تحت تأثیر اغراض گوناگون، رنگ‌باخته و جای خود را به واژگانی دیگر داده‌اند. این تغییر اسامی که ریشه در زبان‌ها و فرهنگ‌های کهن این خاک دارد، خواه ترکی و مغولی باشد، خواه سغدی و اوستایی، یا حتی ترکمنی و سانسکریتی و. نه‌تنها پیوند ما را با گذشته‌ای دوردست و پربار می‌گسلد، بلکه همچون سدی در برابر کاوش‌های محققان و پژوهشگران، راهی ناهموار می‌گشاید.

تصور بفرمایید، نام های باستانی و قدیمی مناطقی چون ارگون و کتواز، چگونه به پکتیکا بدل گشته و یا شاقلان با آن قدمت دیرین، چگونه به پشتون زرغون تغییریافته است. سبزوار یا اسفزار اینک شیندند خوانده می‌شود، قره‌تیپه به تورغندی تغییر نام داده است. یا خوجمیری به خواجه عمری تبدیل می‌گردد. )۱۰) این دگرگونی‌ها، نه یک اتفاق ساده، بلکه دقیق و آگاهانه صورت گرفته است.

در این میان، خطه‌ای هزارستان هم از ین تغییرات بی‌نصیب نمانده، به دست عاملان و کارگزاران دولتی، دوچندان هم شده است. حال‌آنکه، جوهر یک روایت تاریخی ناب، آن است که حقیقت را آن‌گونه که بوده، بازگو کند، نه آن‌گونه که میل و خواست ما حکم می‌کند. چه خردمندانه است که بر اساس سلایق شخصی و یا عدم شناخت از معنای واژگان کهن، بی‌آنکه سندی معتبر و دلیلی استوار در دست داشته باشیم، نام های اشخاص، محلات و یا عناوین تاریخی را دگرگون نسازیم. اصول اصلی تاریخ‌نگاری حکم می‌کند که هر نام و نشان تاریخی، به همان صورت اصیل و دست‌نخورده ثبت و بیان گردد و از هرگونه دخل و تصرف نابجا پرهیز شود. این تغییرات بی‌رویه، نه‌تنها مسیر پژوهش‌های آینده را مسدود و یا به بیراهه می‌کشاند، بلکه محققان را از دستیابی به حقیقت بازداشته و چه‌بسا به نتایج نادرستی رهنمون می‌سازد.

در پهنه علودانی/ علاوالدینی، میراثی از اسامی طوایف، همچون آغودی، ننگیه، غوله، چاچه، دارو، خاچی، داتی، گوشه، قولو و نام‌ مکان‌ها، مانند شملتو، شاغنه یا شغنه، کزگ، توکریک، اوکک، خودی، قل گیندوک، زول، بوم، شینیه، ارداد، بکسری، برغول، لادو و  از نیاکان ما به یادگار مانده است. این اسامی که نه فارسی‌اند و نه عربی، به گمان قوی، ریشه در اعماق تاریخ این سرزمین دارند و چه‌بسا کلید فهم فرهنگ‌ها و زبان‌های دیرین باشند.

اگر ما معنای این واژگان را نمی‌دانیم، هرگز نباید به خود اجازه دهیم که آن‌ها را دست‌کاری کرده و به زبان‌های دیگر تغییر دهیم. چه ضرورتی دارد که عنوان آغودی را به آغا محمد، ننگیه را به نیک محمد، غوله را به غلام علی و زول را به فاضل بدل سازیم؟ شایسته‌تر آن است که این اسامی را به همان شکل نخستین حفظ کنیم تا محققان تاریخ بتوانند بر روی آن‌ها تحقیق و پژوهش نمایند.

ما در برابر این میراث‌های تاریخی و فرهنگی مسئولیم و وظیفه‌داریم آن‌ها را با همان شکل و شمایل اصلی حفظ کنیم. همچنین، وارثان این فرهنگ غنی نباید اجازه دهند که میراث ارزشمندشان دستخوش تغییر و تحریف گردد.

آری! آغودی، آغودی است، نه اغامحمد؛ ننگیه، ننگیه است، نه نیک محمد؛ غوله، غوله است، نه غلام علی. در میان اسامی طوایف علودانی/علاوالدینی، همچون چاچه، آغودی، خان غوله، خاچی، قولو، دارو و که از منظر واژه‌شناسی شایسته تأمل و دقت فراوان‌اند، عنوان «آغودی» از برجستگی خاصی برخوردار است. گویی این نام، قدمتی بس دیرین دارد و پژوهش در باب آن، به دلیل نبود منابع مکتوب و یا روایات شفاهی مستند، دشواری‌های فراوانی را به همراه دارد. بااین‌حال، امید است که با تلاش و پیگیری مستمر، بتوان روزی پرده از راز و رمز وجه‌تسمیه «آغودی» برداشت و گامی هرچند کوچک درراه شناخت هویت تاریخی خویش برداشت. در مبحث آغودی و غوله درین مورد کمی بحث شده است.

مناظر زیبای سیاحتی و زیارتی.

میریحیی.

زیارت میر یحیی دراول دره سوخته بین قریه‌های ده طهماس، غارا، قلعه نو و نو قلعه واقع شده است. تاکنون حداقل من از زندگینامه ایشان اطلاع ندارم که ایشان کیست؟ از کجا و در کدام تاریخ آمده است؟ آنچه مسلم است این است که به عنوان یک زیارتگاه از قدیم تاکنون وجود داشته است. حدس بر این است که قدمت آن بیشتر از حضور ساکنان فعلی است. ممکن یکی از دلایل که ایشان ناشناخته مانده همین باشد. پیرامون این مقبره چندین هکتار زمین با درختان پنجه چنار که خود رو هم است پوشیده شده است.. قبرستان مردم سوخته نیز در زیر همین درختان است. هیچ‌کس از ین درختان نمی‌توانند استفاده شخصی کنند، باور مردم این است هر کس که تاکنون اقدام به قطع درختان کرده، فرزندان آن دیوانه شده است. گاهی قریه‌های هم‌جوار برای ساختن پل از ین درختان استفاده می‌کنند. اگر بخواهند که کدام درخت را برای پل قطع نمایند، بعد از دادن نذر به‌پای درخت اقدام به قطع آن می‌کنند. فقط از برگ خشک‌شده آن اهالی غارا می‌توانند استفاده نمایند. این درختان به سرسبزی و زیبایی منطقه افزوده است.

سید حسن زیکویک:

شهید سید محمد حسن اصغری از سادات محترم سبز درخت کجاب بهسود، مشهور به سید زیکویک است. در ماه ثور ۱۳۶۰ خورشیدی در سر کوه قرخی جانان واقع در منطقه سوخته علاالدینی در برابر هجوم ارتش سرخ شوروی، همراه با سایر مجاهدین به دفاع می‌پردازد. ایشان مسلکی زیکویک بود و با زیکویک خود در برابر حملات جت‌ها و هلیکوپترهای نیروی‌های شوروی مردانه به دفاع می‌پردازد. سرانجام به اثر بمباران شدید جت‌های روسی بالای سنگرشان به درجه رفیع شهادت نائل آمد. بعداً مردم در همان‌جا به خاک سپردند و مشهور به سید زیکویک گردید و امروز به عنوان زیارتگاه است.

آب پران. منطقه‌ای است دارایی منظره زیبا و سرسبز که آب از ارتفاع حدوداً دو متر از سوراخ کوه سنگیی خارج می‌شود. آب آن در تمام فصول سال یکنواخت جریان دارد. مردم محل آن را زیارت شاه مردان نیز می‌گویند. در گذشته سال یک بار بیشتر در برج سنبله خانم ها و دختران جوان از هر قریه جهت بازدید و میله از این ساحه زیبا دیدن میکردند.

کاکای دانا.

مقبره ایست منتسب به کاکای دانا یا کاکای دیوانه. از بیوگرافی آن معلومات دقیق در دست نیست. بعضی آن را ازجمله اولیای غزنی می‌پندارند و درباره‌اش قصه‌ها و داستان‌های را روایت می‌کنند. بعضی ایشان را ازجمله درویشان یا ملنگهای غزنی می‌دانند که در قریه قرغه فوت نموده مردم از ترس دولت و متهم نشدن به قتل او را در این مکان دفن کردند. بعداً تبدیل به زیارتگاه بنام کاکای دانا گردید.

 

پاورقی:

۱ ـ کتاب درسی جغرافیای دوره امان‌الله خان.

 (  ۲ ) :

       تصویر سند رسید ۱۳۳۰ ( علودانی )

        - صفحه ۱۸۷ کتاب جغرافیایی تاریخی افغانستان- تألیف میر غلام محمد غبار - سال چاپ ۱۳۶۹ - چاپخانه- لیتو تایپ مطبعه دولتی. ( الودنی )

        صفحه ۲۷۶ کتاب تاریخ سیاسی افغانستان - نویسنده - مهدی فرخ - ناشر - احسانی - سال نشر - ۱۳۷۱.  ( علاءالدینی )

        - صفحه ۱۴۰ کتاب تحقیقی درباره هزاره‌ها و هزارستان ( گزارش کمیسیون سرحدی افغان و انگلیس) در سال‌های ۱۸۷۸ - ۸۹) تألیف پی- جی - میتلند. ترجمه اکرم گیزابی. ( علودانی یا علودینی )

        - مقاله سیزدهم: چرا شاه امان‌الله از جنگ با بچه سقاو منصرف و از افغانستان خارج شد؟ صفحه ۱۲۵  بیست مقاله درباره شاه امان‌الله و استقلال افغانستان - نویسنده محمد اعظم سیستانی - محل نشر: پورتال افغان جرمن آنلاین.  زمان نگارش: ۲۰۱۸ - ۲۰۲۱ ( علودانی )

        ـ صفحه ۱۱۶ کتاب تاریخ جرگه‌های ملی در افغانستان. مؤلف: عبدالله مهربان. ناشر: جبهه ملی پدر وطن جمهوری دموکراتیک افغانستان. سال نشر: ۱۳۶۱. ( علودانی )

        ـ صفحات ۴۶۵ و ۴۶۶ کتاب حیات افغانی ـ مؤلف محمد حیات خان ـ چاپ مطبعه کوه نور لاهور ـ تاریخ طبع:  ۲۹ ماه سپتامبر ۱۸۶۵ میلادی. ( علاودینی )

        - صفحات  ۴۷ و ۴۸ کتاب یادداشت‌هایی درباره سرزمین و رجال هزاره‌جات - نویسنده - مرحوم استاد حسین  نایل - ناشر- مرکز فرهنگی افغانستان - چاپ اول - بهار ۱۳۷۹. ( علاءالدینی یا علودینی ).

        صفحه ۲۵۶ کتاب شناسنامه افغانستان - نویسنده: بصیر احمد دولت‌آبادی. ناشر: مؤلف. - چاپ:  چاپخانه و لیتوگرافی شهید - قم. چاپ:  چاپ اول ۱۳۷۱. ( بصیر احمد نوشته علاءالدینی و نادر خان نوشته  علودانی )

۳ ـ  ـ صفحات ۴۶۵ و ۴۶۶ کتاب حیات افغانی ـ مؤلف محمد حیات خان ـ چاپ مطبعه کوه نور لاهور ـ تاریخ طبع:  ۲۹ ماه سپتامبر ۱۸۶۵ میلادی. ( علاودینی

۴ ـ - صفحات  ۴۷ و ۴۸ کتاب یادداشت‌هایی درباره سرزمین و رجال هزاره‌جات - نویسنده - مرحوم استاد حسین  نایل - ناشر- مرکز فرهنگی افغانستان - چاپ اول - بهار ۱۳۷۹. ( علاءالدینی یا علودینی ).

۵ ـ  صفحه ۱۴۰ کتاب تحقیقی درباره هزاره‌ها و هزارستان ( گزارش کمیسیون سرحدی افغان و انگلیس) در سال‌های ۱۸۷۸ - ۸۹) تألیف پی- جی - میتلند. ترجمه اکرم گیزابی. ( علودانی یا علودینی

۶ ـ  سراج التواریخ جلد سوم قسمت دوم.

۷ ـ   سراج التواریخ جلد سوم.

۸  ـ  صفحه ۳۴۷ جلد اول کتاب اطلس قریه‌های افغانستان. حوت ۱۳۵۳..

۹ ـ   صفحات ۷۱ و ۷۲ کتاب نژاد نامه افغان - مؤلف علامه فیض محمد کاتب - مقدمه و تحشیه از - حاج کاظم یزدانی - ناشر .

 

Aghudai-Nangeya

About the Admin: He is an Ex UN-employee who has been working with UN in CHR for years and has contributed to overall coordination among UNRT and partner agencies.