مناطق تاریخی.
بینی شارا (بینی شاران) قریه میانه.
سی کافر لاغری.
قل خنجک تو.
غاز اسپی .
سابقه تاریخی و رویداد های سیاسی و اجتماعی خصوصیات مردم علودانی/ علاوالدینی ها:
علودانی/ علاوالدینی ها مردمی اند غیور، با شهامت، شجاع، با اراده قوی و باتور. این مردم با وردکی ها هم مرز، همسایه و پلوان شریک اند. با آنکه با آنها رابطه ای برادرانه، برابرانه و نیک داشته، ولی باز هم همیشه برای دفاع از خود مسلح و تفنگ زینت بخش اکثر خانه های شان بوده اند. علودانی ها مردمیست جنگ آشنا و تفنگ بدست، در عین حال صلح جو، اگر مورد تجاوز و تعرض قرار گیرند، از خود جانانه دفاع کرده و خواهند کرد.
بین سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۴ پیمان عدم تعرض و عدم حمایت از مخالفین همدیگر بین بزرگان علودانی و بزرگان وردک منعقد گردیده است و هر دو طرف خوب پابند به پیمان بودند. در اوایل آغاز انقلاب در سال ۱۳۵۸ یک بار دیگر این پیمان در قریه چهار قلعه میرزا خان بین بزرگان وردک و بزرگان علودانی به محوریت وکیل غلام علی خان تجدید گردید.
در سطح کل هر دو طرف تا کنون پابند به پیمان هستند. اما از جانب مقابل، نه به اندازه ای گذشته. یکی از خصوصیات دیگر این مردم صداقت، راستکاری و وفاداری است. مردم قناعت پیشه اند، در برابر فساد اخلاقی، دزدی ، گدایی گری و …..شدیدا حساس اند.
در تدین و باور های مذهبی خود محکم پابند بوده که این پا بندی و باور مندی محکم، محصول حضور و نقش پررنگ علما از زمان های دور تاکنون در بین جامعه بوده و میباشد. خصوصیات دیگر این مردم نداشتن روحیه چاپلوسی و سر خم کردن در برابر بیگانگان و زورمندان است. ازینرو روحیه تعامل و انعطاف پذیری در بین شان کمتر دیده می شود و این امر سبب شده بود که در گذشته چندان ارتباط مطلوب و وسیع با دیگر همسایه ها هم نداشته باشند.
کشمکش ها و اختلافات طایفه ای بین شان بوده و هست. قبل از چهار دهه این کشمکش ها اغلب در محور ملیک ها، خوانین و علما تبارز پیدا میکردند اما در چهار دهه اخیر علاوه به کشمکش های طایفوی، اختلافات به شکل های گروه های حزبی نیز پدیدار گشته است.
ریشه تاریخی قوم علودانی / علاوالدینی
متاسفانه تاکنون روی ریشه تاریخی طایفه علودانی کدام کار تحقیقی و پژوهشی صورت نگرفته است تا در پرتو آن ریشه های تاریخی این کتله بزرگ قومی روشن میشد. مورخین محترم معاصر هزاره هم درین باره کدام تحقیقی را انجام نداده اند لذا ایجاب میکند که محققین، آگاهان و دانش پژوهان خود این طایفه در زمینه تلاش ورزیده تا ریشه های تاریخی خویش را روشن سازند. آنچه مبرهن و واضح است تاکنون این کتله ای بزرگی قومی تحت عنوان علودانی/ علاوالدینی زیر چتر کدام دای از هزاره قرار نداشته و مستقل است.
علودانی/ علاوالدین های سایر ولایت به جز علاوالدینی های چهاردهی کابل، از غزنی به سایر نقاط پراکنده شده اند.
در بخش دوم روایت ها ( علودانی ها مهمند اند) بیشتر پرداخته شده است. علودانی از نظر ترکیب و ساختار طایفه ای بدو بخش آغودی و ننگیه تقسیم می شود. درباره ریشه تاریخی این قوم چند روایت وجود دارد:
روایت اول:
علاوالدینی ها بازماندگان غوری ها و اولاده ای علاوالدین جهانسوز میباشند.
اصل روایت چنین است: ( آغودی و ننگیه فرزندان علاوالدین جهانسوز اند که بعد از فتح غزنی توسط علاوالدین جهانسوز در غزنی رحل اقامت می گزینند. سرانجام درین شهر فوت نموده، در محله کشک غزنی دفن می شوند.
همین دو مقبره که در دو طرف دریا، در کشک غزنی به شکل زیارتگاه کوچک موجود است، متعلق به همین دو شخص ( آغودی و ننگیه) می باشند. بعد از شکست غوریها اولاده های اینها از مرکز غزنی به موقعیت کنونی علودانی جابجا میشوند و تا امروز در اینجا زندگی میکنند. لذا علاءالدینی ها از سلسله و دودمان غوری ها است.)
متاسفانه درین مورد غیر از همین روایت شفاهی که پیشینگی بیش از پنج دهه را هم ندارد، کدام سند و مدرک تا هنوز دیده نشده است که تایی نماید این مقبره ها متعلق به آغودی و ننگیه می باشند.
اثبات این روایت هم مشکل به نظر میرسد زیرا این ادعا بر مبنای شواهد و مستندات تاریخی استوار نیست. نکته ای بسیار مهم : تغیر و تبدیل اسامی اصلی و قدیمی به پشتو، فارسی و عربی: اسامی بسیاری از مناطق، طوایف، محلات و…. که بر مبنایی زبان و فرهنگ دوره های قدیمی اند و این اسامی نه فارسی اند و نه عربی به احتمال قوی ترکی، مغولی، قزاقی، سغدی، اوستایی، ترکی ترکمنی، سانسکریتی و… باشند که معرف و مفسر گذشته و زمان خویش اند.
اسامی قدیمی و اولیه با نوع روایت تاریخی بعضی جریان ها و دسته ها در تضاد قرار دارد و اسامی اصلی و قدیمی مناطق را خلاف تفسیر و روایت تاریخی خویش دانسته و آنرا به عنوان مانع روایت تاریخی خویش می پندارند. لذا بنا به مصالح و منافع تاریخی خویش دست به تغیر اسامی و اصطلاحات قدیمی و اصلی که بیانگر پیشینه تاریخی آن محل است، می زنند و طبق میل خود آنرا تغیر میدهند مانند نام ولسوالی های ارگون و کتواز را به پکتیکا، شاقلان را به پشتون زرغون، سبزوار یا اسفزار را به شیندند، قره تیپه را به تورغندی و … که تاریخ ما ازین تغییر، تحریف اصطلاحات و اسامی از شکل قدیمی، اصلی و اولیه آن به زبان های پشتو، فارسی و عربی شدیدا رنج می برند. اما در هزارستان این رنج بیشتر توسط علما و مامورین دولتی اعمال شده است.
ارزش تاریخ خوب و روایت خوب تاریخی آن است، موضوع تاریخی آنگونه که هست، باشد نه آنگونه که ما مایل به آنیم. لذا حکیمانه نخواهد بود، بر حسب نظر و میل خود اسامی اشخاص، محلات و یا عناوین تاریخی را که به مذاق ما برابر نیست و یا معنی آن را نمیدانیم بدون سند معتبر و دلیل محکم تغییر دهیم.
اصول تاریخ نگاری حکم می کند، موضوع تاریخی و یا اسم تاریخی آنطور که هست بدون دخل و تصرف باید ثبت و بیان شود از دخل و تصرف بی مورد پرهیز شود. این تغییر دادن ها مسیر تحقیقاتی محققین را در آینده مسدود و یا منحرف می نماید که در نتیجه محققین از تحقیق باز مانده و یا نتیجه اشتباه را بدست می آورند.
در منطقه علودانی/ علاوالدینی از نیاکان و گذشتگان ما، اسامی طوایف به نام های آغودی، ننگیه، غوله، چاچه، دارو، خاچی، داتی، گوشه، قولو، توخی و …یا اسامی مکان ها مانند شملتو، شاغنه یا شغنه، کزگ، توکریک، اوکک، خودی، قل گیندوک، زول، بوم، شینیه، ارداد ( نام طایفه است)، بکسری، برغول، لادو ( سنگ گرانیت) و…… به ما به ارث رسیده است. در صورتی که این اسامی نه فارسی اند و نه عربی به احتمال قوی ترکی، مغولی، قزاقی، سغدی، اوستایی، ترکی ترکمنی و…باشند ممکن ما معنی آن را ندانیم.
ضرور نیست وقتی که ما معنی آن را ندانستیم آن را دستکاری کرده، به عربی و یا فارسی تغیر دهیم. عناوین آغودی را به آغا محمد و ننگیه را به نیک محمد، غوله را به غلام علی و زول را به فاضل تغیر دهیم .
خوب است به همان شکل اولیه اش باقی بماند و آنرا حفظ کنیم، تا محققین تاریخ روی آن بتوانند کار و تحقیق نمایند. در برابر میراث های تاریخی و فرهنگی ما مسئولیت داریم با همان شکل و قیافه اصلی اش حفظ شوند.
هم چنین میراث داران اجازه ندهند که میراث شان دستخوش تغیر شوند. لذا آغودی، آغودی است نه غلام علی، ننگیه، ننگیه است نه نیک محمد، غوله غوله است نه غلام علی. در مبحث آغودی و غوله درین مورد بیشتر بحث شده و اسامی بیشتری مثل اینها در مناطق مختلف ذکر گردیده است.
موضوع دیگری که نیاز دارد بیشتر به آن پرداخته شود این است: در سرزمین کنونی( دره سوخته، شملتو و ناور) که فعلا مسکن علودانی ها است، هیچ آثار و شواهدی که نشانگر سکونت ساکنین فعلی این بخش از گذشته های دور و از زمان غوری ها تا کنون باشد،دیده نمیشود.
لازم است که محققین محترم این موضوع را بیشتر تحقیق نمایند. روایت دوم : علاوالدین ها مهمند اند. داستان که علودانی / علاءالدینی ها از نظر تباری به مردم مهمند وصل میشوند، به شکل ضعیف سینه به سینه نقل شده است و توسط موسفیدان روایت میشد.
همچنین این روایت در کتاب هزاره وهزارستان نیز ذکر گردیده است: ( از جمله جاهایی که در فوق نام گرفته شده و قبلا تذکر نیافته چهار قلعه در سوخته است. ولی دفه دار محمد خان ( دفه دار محمد اکبر خان) که در نوامبر سال ۱۸۸۷ میلادی ( حوالی ماه عقرب ۱۲۶۶ هجری شمسی ) از آنجا گذشت، اظهار میدارد که مردم آن غلزایی هستند. مومند قسمتی از دره شملتو است.) ( ۹ ) یادداشت از گردآورنده: ( دفه دار محمد اکبر خان بن غلام محمد خان بن رجب علی خان جوی آیین در سال ۱۳۰۷ هجری قمری برابر ۱۲۶۸ خورشیدی و ۱۸۸۹ میلادی توسط حبیب الله در زمان عبدالرحمن رتبه کرنیلی دریافت می نماید و بعدا تا به رتبه برگیدی هم ارتقا می یابد.
به احتمال قوی که قریه ده اکبر واقع در رشیدان ولسوالی جغتو محل سکونت ایشان بوده و قریه بنامش مسمی گردیده است.) توضیح از گردآورنده: [در داستان ها سینه به سینه و متن که از قول دفه دار محمد اکبر نقل میشود، منظور از مهمند بیان نشده است. آیا منظور از مهمند شخص است یا قوم مهمند که در ننگرهار سکونت دارد.
اصل مطلب این است، مردم علاوالدینی غلزایی نبوده بلکه غلزایی ها سرزمین اصلی شان را در اندر غصب کرده اند. اینها از اندر به منطقه جغتوی که قبلا به نام جغتوی شمالی و فعلا به عنوان جغتوی وردک یاد میشود، کوچانیده شده است.
دلیل به این ادعا نقل سینه به سینه است که جایگاه خان غوله در محل جرکنه اندر بوده. فعلا قبرستان های شان گواه به این ادعا است و از جانب دیگر هم اکنون قریه ای بزرگ بنام غوله در اندر موجود است] ( ۱۰) یک نکته ای دیگر شایان ذکر است که تعداد بسیار محدود و کوچکی به تعداد چند خانه ساکنین قریه های فاضل ( پازول) و شغنه علودانی بنام طایفه توخی یاد میشود نه کل ساکنین دره سوخته.
این هم محرز نیست که اسم توخی ها علودانی با توخی های غلزایی تشابه اسمی است یا از یک ریشه اند. درباره مومند یا مهمند بودن علاءالدینی ها( قسمتی از دره شملتو ) باید گفت که در دره شملتو دو دنگ بنام خان غوله و ده خروار زندگی می نمایند و هر دو دنگ زیر مجموعه آغودی میباشد.
علامه فیض محمد کاتب درباره قوم مهمند چنین نگاشته است:
فرقه مهمند:
این فرقه به دو حصه بر ( بالا) و کوز ( پایان) و حصه کوز در میدان پیشاور مقیم و پانزده هزار خانه، و تابع انگلیس، و در رسم و رواج مخالف بر مهمند است.
و بر مهمند در درجات سلسله کوه از مغرب کوه موطن فرقه اتمان خیل تا نهر کابل و دره خیبر و نهر کاشغر، که دریای کنر و کامه و گوشه باشد و موضع پندیالی ساکن، و دوازده هزار و پانصد خانه و دارایی سی و هفت هزار و پنجصد مرد نبرد و معروف به افاغنه سرحد آزاد اند که عبدالرحمان خان قبول تعین خط فاصل سرحد و تحدید حدود را با انگلیس مشروط به آزاد بودن اقوام و قبایل سکنه جبال سرحد کرده و قرار داده بود که حکومت افغانستان و انگلیس با ایشان مداخلت نکنند. رئیس این فرقه اولاد سعادت خان سکنه لعل پور بوده، اکثریت مردم این فرقه به زراعت و بعضی به رهزنی و سرقت و برخی بفروش مروحه( بلد بزن) و بوریا و نعلین که از گیاهی موسوم به( مزر ) میسازند. تحصیل لوازم معاشیه خود را نموده رهنورد عدم اطاعت انگلیس اند و همواره با آن دولت روز نبرد سارقانه بسر می برند و از جمله دو قبیله پیشه رمه داری دارند و در بهار و تابستان به هزاره جات روز ییلامیشی بسر برده و در زمستان به موطن خود شده، به مکاری و غیره مواظب و مشغول می شوند.
و اکنون محمد نادرخان از عدم پول، خود را از تهیه اسباب و ادوات سلطنت عاجز دیده، شرط آزادی قبایل سرحد را از میان برداشته، اختیار مداخلت و تصرف آن را به دولت انگلیس وا گذاشته، شانزده میلیان پول نقد مخفیانه از آن دولت، با هفت هزار میل تفنگ و به قدر ضرورت فشنگ اخذ و درین موضوع هم او و هم دولت انگلیس خبط کرده، افغانستان را با عدم تامین داخله و شورش قبایل متمرده، جولانگاه نبرد روس با انگلیس قرار دادند.
و امید که در پیش آمد محاربه ایران مالک حق طلق خود شود.) ( ۱۱) از تاریخ قوم مهمند که درین کتاب معتبر تاریخی ذکر گردیده هیچ نشانه و علامت که قوم علودانی / علاوالدینی غزنی را به قوم مهمند وصل نمایند، دیده نمیشود. روایت سوم: درین اواخر فرضیه ای مبنی به اینکه طایفه ای در بهمیی کهکیلویه و بویراحمد ایران بنام علاوالدین می باشد و اصالتا لر تبار اند.
احتمالا که با علاوالدین های که در افغانستان اند از یک ریشه تباری باشند، ممکن در دوران نادرشاه افشار ازین مناطق به قندهار انتقال داده شده باشد. آقای مقدم کتابی تحت عنوان ایل علاوالدینی ها در ایران، درباره علاوالدینی های بهمیی و کهکیلویه و بویراحمد نوشته و شجره نامه ای این طایفه را نیز ترتیب نموده است.
بر اساس محتویات کتاب و شجره نامه، هیچ نشانه ای که علاوالدینی های غزنی با آنها از نظر تباری هم ریشه باشند، دیده نمیشود فقط تشابه اسمی این شک را بوجود آورده است. احتمال چهارم: این امکان وجود دارد که وجه تسمیه علودانی یا الودانی جغرافیایی باشد نه نام تباری.
چنانچه در مناطق هزارستان مناطقی زیادی را بنام الودال داریم. مانند الودال ولسوالی شارستان، الودال ولسوالی جاغوری، الودال دایمیرداد و…. . دال در لغت نامه دهخدا به معنی حاکی و عقاب است.
معنی پسوند دان و دانی در لغت نامه دهخدا: دانی ( پسوند) دان به معنی محل و جا است. مانند قلمدانی، جای نگهداری قلم. پس علودانی به معنی محل آتش و یا آتشکده است. قرائن نشان میدهد که ساکنین کنونی علودانی دارایی ریشه واحد تباری نباشند بلکه متشکل از طوایف مختلف با ریشه های گوناگون تباری باشند که در مرور زمان به اثر تحولات، حوادث طبیعی، رخداد های جنگی، کوچ های اجباری و جابجایی ها در مناطق پیرامون، درین محدوده جغرافیایی به تدریج گرد هم آمده و ساکن شده اند. با گذشت زمان به حیث یک کتله ای جغرافیایی عرض اندام نموده و همه زیر یک چتر و عنوان جغرافیایی بنام علودانی قرار گرفته باشند. چنانچه عنوان اکثر مناطق پیرامون این ساحه جغرافیایی است نه تباری مانند: جغتو، جرمتو، جلگه قره صوب، سرآب، ناور، خوات، قرناله، قره باغ و… چنین دسته بندی ها در هر محدوده جغرافیایی معمول است.
از نظر اتنیکی هم تفاوتی بین طوایف علودانی دیده میشود. هم چنین اسامی طوایفی در بین علودانی ها است که همان اسامی در شجره بندی طوایف مناطق همجوار و پیرامون نیز دیده میشود.
همین همنامی ها این ظن را تقویه میکند که اینها ممکن از همان طایفه بوده که به اثر جنگ،مشکلات اقتصادی، اختلافات درونی، حوادث طبیعی و … جابجایی ها صورت گرفته و بتدریج درین ساحه آمده باشند. در گذشته معمول بود، اکثر جابجایی ها به شکل کتله ای صورت می گرفت و در هر جا ساکن میشدند همان نام اولیه را با خود حمل می کردند. اسامی طوایف علودانی/ علاوالدینی مانند چاچه، آغودی، خان غوله، خاچی، قولو، دارو، بابا و …از نظر واژه شناسی قابل تامل و دقت است ولی از مجموع اسامی طوایف و سرشاخه ها، عنوان آغودی بیشتر قابل تامل و دقت است زیرا به نظر می رسد که عنوان آغودی خیلی کهن و قدیمی است.
تحقیق پیرامون این عنوان به علت نبودن منابع کتبی و یا داستان های سینه به سینه، خیلی سخت و مشکل است. روی همرفته باز هم تلاش صورت گیرد تا وجه تسمیه آغودی روشن شود. سابقه تشکیلات اداری: از نظر تقسیمات اداری، منطقه علودانی / علاوالدینی غزنی در سال ۱۷۷۲ میلادی، زمان تیمور شاه فرزند احمد خان ابدالی به شمول قوم اسلام ( شش گاو و رشیدان)، خواجه میری، و ننه خاتون ( احتمالا جرمتو) مربوط واحد اداری بنام حکومت علاوالدین بوده است. نایب السلطنه سکندر خان حاکم کابل ( فرزند کوچک احمد خان ابدالی) ، فضیلت خان را به عنوان حاکم علاوالدین منصوب می دارد.
محدوده جغرافیایی که قبلا بنام جغتوی شمالی و حالا جغتوی وردک خوانده می شود، تا سال ۱۷۷۲ مربوط وردک نبوده بلکه ساکنین آن طایفه های علاوالدین، اسلام و سایر طوایف هزاره ها بوده اند. معلوم نیست حکومت علاوالدین چگونه و در چی زمانی به تشکل های جغتو، خواجه میری و جغتوی وردک تجزیه می شود.
در تجزیه و یا تغیر جدید، علودانی/ علاوالدینی تا سال ۱۳۳۵ مربوط ولسوالی جغتوی غزنی بوده است. بعد از آن به ولسوالی جدیدالتاسیس ناور ملحق می گردد. ) لازم است که سری به گذشته تاریخ جغتو هم بزنیم زیرا علودانی یکی از اجزا مهم آن میباشد. هزاره های جغتو. ( این قبیله نزدیکترین قبایل به غزنی بوده و اکثرا قسمت های غرب دره غزنی و حوزه ناوه را در اختیار دارد. منطقه ناوه در اختیار محمد خواجه است. کوتل کرناله ( Kotal Karnala ) در سر راه بین غزنی و هزاره جات به بند امیر، تقسیمات بین بهسود و هزاره های جغتو را تشکیل میدهد.
این کوتل در حوزه دریای غزنی قرار دارد. به امتداد راه به غزنی اول از دره شیمیلتو ( Dara Shimiltu ) می گذریم که جغتو است، بعد از آن راه کوتل شیمیلتو می آید که با گذشتن از آن راه به طرف جنوب شرق پایین میرود و از سوخت( سوخته) که عمدتا جغتو است به باریک او (Barikao) که در اختیار غلزایی های اندری و سادات است، امتداد می یابد. در غرب قریه باریک او جوی آیین ( Juice Ahin ) است که جایگاه رهبر جغتو می باشد. در جوی آیین دو رود به هم می پیوندد.
ازین دو رود شمالی و طویلتر آن سراب است که به گل کوه و در کوهستانات شرق حوزه ناور می انجامد، دره آن مربوط به محمد خواجه است گرچه قسمت پایین آن گوشی ( Goshi ) یا جلگه مربوط جغتو می باشد. رود دیگر عبارت از رود ( Jiramtu ) و یا جرمتو ( Jarmatu ) است که سرزمین جغتو میباشد. بین باریک او و غزنی مردم آن اولا وردک و بعدا نزدیک شهر، مخلوط تاجیک و هزاره است. در غرب غزنی چهار دره است که رود های آن به جلگه غزنی می ریزد. اینها عبارتند از قیاق، گلبوری، ترگن، و ککرک، که همه شان در اختیار هزاره های جغتو است، ولی مردمان جلگه و تپه های هموار اندر، غلزایی و قزلباش میباشد.
سرزمین جغتو گرچه از غزنی مرتفع تر و سرد تر است با آن هم گندم، جو، جواری، و حبوبات معمول و حتی در بعضی موارد برنج لک تولید میکنند. مردم باغ های زردآلو، سیب و غیره داشته و مقداری انگور و خربزه نیز تولید میکنند. گوسفند و بز در بین هزاره های جغتو زیاد نبوده و تعدادی زیادی گاونر و اسپ سواری دارند. در مجموع
قبیله جغتو فقیر است و اکثر افراد آن به پیشاور و قندهار برای یافتن کار می روند). ( ۵ )
جی پی میتلند در گزارش خود ادامه میدهد:
تعداد کل خانوار جغتوی آنروز ( علودانی، جلگه، قره صوب،
جرمتو، قیاق، گلبوری ، ککرک، ترگن ، تاله بیگم ، احمدا، قریه یارمحمد، جوی ایین ،
خواجه میری، دره سرخ آباد و سوگر) را ۸۴۷۰ خانوار ذکر میکند و درین صورت علودانی
ها تقریبا ۳۰ درصد نفوس جغتو را تشکیل می داده است.
جی پی میتلند در گزارش خود ادامه میدهد: ( از جمله جاهای که در فوق
نام گرفته شده و قبلا تذکر نیافته چهارقلعه در سوخته است. ولی دفع دار محمد خان(
دفه دار محمد اکبرخان) در نوامبر سال ۱۸۸۷ میلادی ( حوالی ماه عقرب ۱۲۶۶ هجری
خورشیدی) از آنجا گذشت، اظهار میدارد که مردم آن اندر غلزایی هستند. مومند قسمتی
از دره شیمیلتو است. آودره قسمتی از جریان رود شیمیلتو است که به طرف شمال جریان
داشته و به رود خواد می ریزد. شش گاو دیگری در شمال کوتل شیر دهان وجود دارد، ولی
مثل اینکه شش گاوی که اسلام های جغتو در آن زندگی می کنند، جای دیگر است. تاله
بیگم در بالای قری صوف و شاید بلندترین منطقه رود سراب است که جغتو ها در آن زندگی
دارند.
۳ ـ ساختار طایفه بندی و و بخش بندی
علودانی ها به دو بخش تقسیم میشود:
۱ ـ آغودی.
۲ ـ ننگیه
هر یکی ازین دو بخش متشکل از طوایف های کوچک اند. در فرصت
مناسب هر کدام شان بطور جداگانه به معرفی گرفته خواهد شد.
Leave a Reply