فرهنگ و خصوصیات مردم:
غذا: غذای مردم علاوالدینی مانند سایر مناطق هزاره نشین است و بیشتر متکی به پیداوار منطقه می باشد.
تا قبل از آمدن روغن نباتی ایرانی بنام شاه پسند، روغن زرد که محصول دست خودشان بود مورد بهره برداری بود.
از شیر فقط برای تولید ماست و مسکه، دوغ و چکه استفاده میشد، تولید پنیر ،قیماق و یا دیگر فراورده های لبنی مروج نبود.
غذا های معروف که مورد استفاده قرار دارد: شوربا، قروت روغن، قروت تافه، شیر روغن، حلوای سمنکی ،شیر برنج، پلو، تافه یا پیاوه کچالو ،تافه خاگینه ، خاگینه جوشی، سنگ غودی، ملیده، اوگره آرد بریان، اوگره آش، اوگره دست کنده با پام برگ، اوگره اوماج ، اوگره دوغ ، کاچی، پیرکی بولانی، پیرکی سیج، پیرکی کچالو، کوچه باقلی، زلگگ، کوچه گندم ،کوچه مشنگ ،دلده ، نان لغوت(کلفت)، غودی یا پنجه کشی، رایی،نان گدوله ( باقلی) پاج جو، تیکی، پتیر،بسراغ ،گندم بریان،
نکته مهم : در مجلس های عروسی و ختم بیشتر حلوای سرخ یا سمنکی و شوروا معمول بود و پخت برنج به علت بضاعت مالی خیلی کم بود اما درین اواخر رواج پیدا کرده است.
در محافل مهمانی و نوبت ملا بیشتر شوروای گوشت گوسفند،گاو مرغ و برنج (پلو) و در فصل زمستان گوشت قدید هم رواج داشت. پخت تیبشی مانند مناطق جاغوری و جغتو و پخت گوشت کوچه مانند مناطق بیسوت اصلا مرسوم نبود.
این می تواند به عنوان یک نکته قابل مکث برای محققین که دنبال هویت تاریخی مردم علاءالدینی اند، باشد. زبان و لهجه ـ مردم علاوالدینی مانند سایر هزاره ها به لهجه خاص هزارگی صحبت می نمایند، واژگان و اصطلاحات هزارگی که دارایی رییشه اوستایی، پهلوی، سغدی ، مغولی، ترکی ، هندی، سانسکریت و… اند، را بسیار خوب بدون کم و زیاد به شکل اولی و با زیبایی و خیالش نگه داشته است.
به علت عدم ارتباطات وسیع با بیرون از منطقه، لهجه هزارگی مردم چندان متاثر از زبان های دیگر نگردیده و تنها زبان عربی اثر گذاشته است.
لهجه هزارگی که در منطقه علاوالدینی تکلم میشود با لهجه های مناطق جغتوی و قره باغ غزنی نزدیکتر است. واژه های مانند بلجر به معنی بعد از ظهر چوقا که در قره باغ کاربرد دارد در لهجه علاوالدین نیست. . واژه های مانند اچول، باکول،لالی و … که در لهجه جاغوری است در لهجه علاءالدینی ها وجود ندارد.
با لهجه های ترکمنی،، دایزنگی دایکندی و بیسوت تفاوت بیشتر دارد. خیلی واژه ها که در لهجه آنها مورد استفاده قرار دارد در لهجه علاوالدینی وجود ندارد مانند : سه به معنی چی ، خون به معنی همراه، تولغه به معنی تکیه دادن، هنر : هنر موسیقی در بین مردم علاوالدینی رواج نداشته، ردی پایی از دمبوره و دیگر آلات موسیقی بجز دایره و کمی دهل دیده نمیشود. ما نمی دانیم که آلات موسیقی از اول در فرهنگ این مردم جایگاه نداشته و یا به اثر تلاش های مداوم و پیوسته علما ریشه آلات موسیقی از فرهنگ مردم کشیده شده است.
احتمال دوم به نظر نزدیک تر می رسد. چون علمای این منطقه با سرور و شادی با شیوه و سبک استفاده از موسیقی میانه خوب نداشته و ندارند. معلوم نیست که دهل در اول جز فرهنگ اوغان بوده و یا از ترکان و مغولان گرفته شده است.
بهرصورت مردم ما فرهنگ دهل را از اوغان گرفته اند. در یکی از قریه های علاوالدینی در شب های قدر که میخواستند احیا نمایند در اواخر شب بعد از انجام مراسم شب قدر. جهت اینکه خواب نبرند جوانان از مسجد بیرون شده، با دهل زدن شب را به صبح می رساندند و شب قدر را احیا می نمایند.
اما دمیدن نی یا توله خصوصا بین چوپانان رواج داشت. تنها چیزی که مردم محافل خود را با آن گرم می کردند بولبی بود. در محافل شادی به ویژه در عروسی، پسران و دختران جوان و میانسالان بطور جداگانه یعنی دختران در محفل خانم ها و پسران در مجلس مردان هر دو دست را بالای گوش گذاشته اغلب دو نفره با سبک خاص و سوز دل می خواندند، یا به قول که کوفت دل را می کشیدند. هم چین جوانان در کوه و دره به تنهایی نیز بولبی میکردند. در محفل مردانه رقص و بازی معمول نبود، بعضی اوقات یگان مو سفید دستمال می شوراند. خانم ها در محفل زنانه بازی (رقص) داشتند، از جمله بازی پوفی، پای پیشپو و …بود.
شغل و پیشه: علاوالدین ها بیشتر به شغل کشاورزی بالای زمین خود مشغول بوده و از این طریق امرار معاش کرده و میکنند. کشت و زراعت به شکل ابتدایی و اولیه است. منبع آب زراعتی آب دریا، چشمه و قنات ها است.
از کمی ابی رنج می برند.پیداوار زراعتی مردم بیشتر گندم، باقلی ،جو،جواری، مشنگ ،کولول، شاخل، عدس، کچالو، زردک، شلغم، شرشم، کنجد، ریشقه، شبدر و …اند.)، میوه جات ( باغ های میوه صرفا برای استفاده خانواده بیشتر درخت زردآلو،توت، گیلاس، بادام و.. اند.) برای اولین بار نهال سیب زراعتی به نام سیب لبنانی و آلوی بخارا در سال ۱۳۶۱ حدودا ۳۰۰ اصله نهال سیب و ۲۰۰ اصله نهال آلوی بخارا توسط براتعلی نوه خدای نظرخان دودی در قریه لاغری از کابل آورده و غرس شد. قابل یادآوری است که در آن دوره افراد خیلی محدود و سن بالا میتوانستند که در شهر های کابل و غزنی رفت و آمد داشته باشند.
سال بعد محمد ایاز در ده طهماس و ضامن در چهار قلعه و عید محمد در لاغری پیتاب و …نهال های سیب لبنانی و آلوی بخارا را از خواجه میری آوردند و غرس کردند و بعد از آن مروج گردید.در دهه پنجاه تازه تعدادی از جوانان برای کار کردن به شهر غزنی و کابل و قندهار رجوع نموده بودند که اکثر شان در نانوایی و هتل کار میکردند. در دهه چهل وپنجاه تعدادی به برای کسب درآمد بهتر به دکان داری در شهر غزنی و خرید موتر اقدام نمودند از جمله مرحوم نادر از حصارک که اولین دکان سموات را در شهر غزنی باز کرد که باعث راحتی مردم گردید زیرا در ان دوره فقط دو سموات(سماور) از کل هزاره ها در غزنی بود یکی بنام سموات محمد گل و دیگری دکان سموات سید مجید. داود خان در ماه ثور سال۱۳۵۴ در راه برگشت از سفر به کشور های عربی به ایران نیز توقف نمود. با دولت وقت ایران رابطه دوستی برقرار کرد و قرارداد های مهمی را از جمله احداث خط راه اهن از ایران تا کابل به کمک ایران را به امضا رساند.
در آن وقت گفته می شد، بطور شفاهی بین داود خان و شاه ایران توافق صورت گرفته که کارگران افغانستانی می توانند که در ایران کار کند، توافق این امر در فیصله های رسمی ثبت نیست و بطور رسمی هم از جانب طرفین اعلام نشد. اما در میدان عمل بعد ازین سفر به شکل غیر رسمی راه ایران برای کارگران افغانستانی باز شد. اولین دسته از جوانان علاوالدینی که در کابل در هوتل کار میکردند، جهت کار عازم ایران شدند از جمله صفرمحمد فرزند قربان و غلام رضا انصار از ده جانبک در سال ۱۳۵۴ بودند. گرچی اینان در اولین سفر موفقیت چندان بدست نیاوردند و نه توانسته بودند که کار مناسب برای خود پیدا نمایند اما راه را برای دیگران نشان دادند.
بعدا مردم به تدریج جهت کار به ایران بیشتر و بیشتر عازم ایران شدند. کارگری از آن زمان تاکنون در بالا بردن سطح اقتصادی مردم نقش را بازی کرد. شغل دیگر مردم علاوالدینی خرید و فروش گوسفند و گاو بود که مردم دایزنگی به آن چولی می گویند.در تمام فصل سال به شکل گروپی سه و چهار نفری که با هم شریک می شدند، جهت خرید گوسفند به ناور،مالستان ، شهرستان، دایکندی، ارزگان و دیگر مناطق می رفتند به تناسب توان و سرمایه خود گوسفند و گاو خریده و آن را به بازار های غزنی و کابل به فروش می رساندند، اکثر وقت سود و گاهی نقص هم میکردند.
درین امر چنان ماهر بودند که با نگاه كردن و بالا کردن گوسفند از زمین، وزن خالص گوسفند را حدس می زدند و تفاوت حدس شان به پاو بود یعنی یک پاو ممکن تفاوت پیدا میکرد. باشندگان قریه غارا ازبیک تبار اند، احتمالا کمتر از صد سال میشود که درین منطقه کوچ آمده اند و مردم بنام فقیران نیز یاد میکنند. بزرگان، مو سفیدان و علمای منطقه جهت اسکان و امرار معاش مهاجرین تازه وارد، قریه غارا که مربوط قریه ده طهماس و احتمالا خالی از سکنه بوده با موافقت و رضایت صاحبان جدید قریه ده طهماس، قریه غارا را با خانه، آب و زمین های زراعتی اش در اختیار مهاجرین (فقیران ) قرار میدهند، در عوض کندن قبر برای تازه فوت شده اهالی قریه جات منطقه سوخته فقط در قبرستان میر یحیی به عهده آنان است نه در سایر قبرستان ها، این قرارداد تاریخ انقضا ندارد .معمولا خبر شخص فوت شده را به اطلاع شان می رساند، آنها با شناخت از شخص متوفی به اندازه ای شان در محل قبر خانوادگی یا محلی قبرشان را می کندند.
شواهد نشان میدهد که تبدیل ساحه زیر درختان میریحیی به قبرستان بعد از حادثه نزاع علاءالدینی ها با اسلامو صورت می گیرد، زیرا قبرستان باشندگان قبلی ده طهماس پیرامون اوج کاشی است و یا قبرستان اهالی پیرداد و اسپی ده در نزدیکی اوج قل ناوه میباشد . اهالی جدید ازبیک تبار برای کسب درآمد شغل و هنر که در منطقه اول خود بلد بودند، اینجا نیز از آن استفاده می کنند و آن احداث یک پایه جواز و یا گینی یا دستگاه روغن کشی است نیز وجود داشت و از دانه های شرشم و کنجد روغن تولید می کردند و نام آن تیل سیاه بود. این دستگاه سبب شد که مردم شرشم نیز زرع کنند. تا قبل از سال ۱۳۷۰ در اداره های دولتی علاوالدینی ها حضور نداشتند و اگر حضور داشتند خیلی کم و میتوان گفت به تعداد انگشتان دست، انهم در موقف های خیلی پایین. عوامل این امر را میتوان به چنین برشمرد: نبودن مکتب دولتی، نداشتن مدرک تحصیلی، عدم شناخت و آگاهی، بی میلی و بی رغبتی مردم به کار کردن در دولت، نداشتن علاقه به بودن مکتب دولتی به لحاظ باور های مذهبی، نفرت از حکومت بود و در مقابل عدم توجه دولت به شکل عمدی به لحاظ هزاره بودن. خصوصیات مردم علاوالدینی. یکی از خصوصیات بارز مردم علاوالدینی شهامت و شجاعت، صداقت و راستکاری است.
مردم علاءالدینی از دیر زمان با اوغان ها هم مرز، همسایه و پلوان شریک اند. روی این لحاظ همیشه برای دفاع از خود مسلح بوده و در هر خانه ای شان تفنگ موجود بود لذا مردمیست جنگ اشنا و تفنگ بدست. مردم شر انداز و ماجرا جو نیستند، اگر مورد تجاوز و تعرض قرار گیرند، از خود جانانه دفاع کرده است. در تدین و باور های مذهبی خود شدیدا پابند اند. به نظر میرسد که باور مندی محکم به دین و مذهب،مرهون نقش پررنگ علما از زمان های گذشته تا کنون در بین جامعه است.با توجه به سطح پایین درآمد و اقتصاد ضعیف، مردم مهمان نواز است. فروش نان و مواد غذای برای مسافرین معمول نبوده بلکه توسط مردم در مساجد پذیرایی میگردند. گدایی گری به عنوان پدیده شوم پنداشته شده روی این لحاظ تا هنوز ازین مردم گدا دیده نشده است. خصوصیات دیگر این مردم نداشتن روحیه چاپلوسی و سر خم کردن در برابر زورمندان و بیگانگان و زر مندان است.
روحیه تعامل و انعطاف پذیری بین شان کمتر مشاهده می شود. این امر سبب نداشتن ارتباط وسیع با دیگر همسایه شده است. روحیه چند پهلو بازی کردن را ندارند. مردم قناعت پیشه اند، در برابر فساد اخلاقی ، دزدی و …..شدیدا حساس اند. کشمکش های قومی بین شان بوده که اغلب در محور ملیک ها، خوانین و علما بیشتر تبارز پیدا میکند تا عوامل دیگر. عنعنات: مراسم ازدواج و عروسی. مراسم ازدواج در علاوالدینی مانند سایر مناطق هزارستان است. دختر و پسر قبل از شیرینی خوری حق ارتباط را با هم ندارند. خانواده های دو طرف تصمیم گیر اصلی اند. خانواده پسر به خانواده دختر جهت خواستگاری مستقیم و یا با واسطه مراجعه میکنند. در مرحله اول سخت است که جواب مثبت را دریافت کنند این امر چندین بار تکرار میشود تا جواب مثبت را با شروط بدست بیاورد. ممکن که شرط را کاملا بی پذیرد و یا نیاز به بحث بیشتر داشته باشد. سرانجام وقتی که به توافق رسیدند آنگاه شیرینی تای خانه صورت میگیرد و سرقند میده میشود.
از جانب خانواده داماد یک مقدار پول گذاشته میشود که نامش پولش سر دستمال است . از جانب خانواده عروس یک دستمال که به ان نوت بانک را بسته اند به خانواده داماد می دهد. خانواده داماد این دستمال را به خانه خود برده به دید عموم قرار میدهد. دوستان و نزدیکان داماد به میزان و سطح رابطه خویش پول به آن بسته میکنند. پس از طی این مراحل دو جوان با موافقت خانواده با هم نامزد میشوند. درین مرحله پسر میتواند که مخفیانه با دختر دیدار داشته باشد. داماد اگر از قریه دیگر است خواسته باشد که شب برای نامزد بازی یا چیغیل بازی نزد عروس بیاید، جوانان قریه اگر ببیند به نرخ بلدیه داماد را لت می کنند. اما بعد از شیرینی خوری بزرگ یا عمومی پای داماد بطور علنی باز میشود و هر وقت میتواند که با نامزد خود در تماس باشد، از طرف خانواده عروس و اهالی قریه هیچ مانعی نیست.
آمادگی برای عروسی: خانواده داماد خواست های خانواده دختر را که قبلا پذیرفته بود باید انجام دهد. مانند گله یا شیر بها، گانه(طلا و نقره) و لباس برای عروس، لاته و پیراهن برای بستگان خانواده داماد،ماما بخشی و کاکا بخشی و مصارف غذا ی روز عروسی. چند روز قبل از عروسی مصارف عروسی توسط جوانان قریه داماد تحت سرپرستی قودغو ( نماینده و سفیر) به خانواده عروس با طمطراق خاص انتقال می یافت و خرچ رسانها پس از صرف غذا بر می گشتند و قودغو تا روزی عروسی می ماند.
احیانا اگر کدام کسری پیش می آمد جهت تامین ان به اطلاع قودغو می رساند. معمول این بود که پدر داماد به اهالی قریه خود یک وعده و پدر دختر دو وعده غذا بدهند و هردو مصارف غذا به عهده پدر داماد است. غذای عروسی معمولا حلوای سرخ سمنکی و شوروا بود. البته پخت نان به عهده اهالی قریه است. اما درین اواخر در قریه جات منطقه این فرهنگ تغییر کرده، یک وعده شوروا و یک وعده دیگر برنج است. در شهر ها در سالن های عروسی مثل دیگر شهروندان برگزار میشود. شب عروسی شب حنا بندان بود که دست های داماد و عروس را حنا بندی میکردند.
هم قورغان عروس نیز دست های خود را حنا بندی می نمودند. در روز عروسی همه شرکت کنندگان و اهالی قریه های داماد و عروس لباس های نو می پوشیدند. در شب و روز عروسی مردم مجلس شادی داشتند که معمولا با خواندن بولبی محفل مزین میشد. در محفل خانم ها ضمن خواندن بولبی رقص و پایکوبی هم معمول بود. نکته دیگر اینکه داماد وقتی که وارد قریه میشد خانم های قریه و هم قوراغان عروس در سر بام می نشستند تا داماد بگذرد. عروس با پرتاب تخم مرغ و یا شیرینی گگ از داماد پذیرایی میکرد. داماد ها معمولا چند نفر محافظ بنام شاه بالا داشتند. وظیفه شاه بالا ها بود که داماد را در در برابر پرتاب تخم مرغ محافظت نماید. عروس تا دهه شصت با اسب از خانواده پدر به خانه شوهر انتقال داده میشد. اسب را بسیار شیک گلپوش میکردند. عروس معمولا با چادری سبز و رو پوشیده بود . داماد کمر بسته و گاهی به ان کارد را نیز در کمر می بستند. جهیزیه عروس که توسط خانه پدر عروس تهیه شده با مرکب انتقال داده میشد.
حالا به جای اسپ گلپوش از ماشین گل پوش را استفاده میکنند. در ختم عروسی از طرف پدر داماد چند دانه شرط اعلام می شد و هر که با تفنگ به هدف یا نشانه میزدند شرط را می برد. مراسم سر خاک ها. یکی از سنت های کهن که بین مردم علاوالدینی از گذشته تاکنون رواج دارد، در سال یک بار سر خاک گذشتگان رفتن است که معمولا در اوایل برج جوزا صورت میگیرد. قبلا کوچی ها بیشتر از طریق دره علاوالدینی به ناور می رفتند و تا برج جوزا رفتن شان به سمت ناور تمام میشد.
مشخص کردن روز سر خاک ها به عهده ملیک جمعه خان اب پران بود. کسانی که دور از منطقه در هر کجای که بودند در حد امکان تلاش می کردند خود را درین محفل برسانند. درین روز مردان و زنان بهترین و جدیدترین لباس ها را به تن کرده در مراسم شرکت می کردند. معمولا طایفه غوله از قریه جات ده طهماس، لاغری، سیاه قل و سرقل، دنگ چهارقلعه، بعضی خانواده ها از شملتو به کهن ترین قبرستان (قل گیندوگ) می رفتند، ما بقی قریه جات دنگ سوخته به قبرستان میریحیی و باقی دنگ ها به قبرستان های محل خود می رفتند. غذا معمولا حلوای سرخ سمنکی، شیر برنج به علاوه ماست بود. هر خانواده به محل دفن اموات خویش رفته با خواندن فاتحه و پاشیدن اب بالای قبور در آنجا می نشستند. بعدا مردان در یک جا جمع شده به شکل دسته جمعی فاتحه می خواندند و درین اواخر یکی از علما سخنرانی می نمایند. هر خانواده کاسه های نان خود را به ان جمع برده بعد از قرائت فاتحه و سخنرانی،غذا را باهم صرف می کردند.
خانم ها و دختران در حلقات کوچک با هم جمع می شدند و غذا را باهم نوش جان میکردند. بعد از صرف غذا مردان میله می کردند. میله مردان معمولا نیزه بازی و نشانه زنی با تفنگ بود.
در خزان مراسم بنام جدابا (جد و ابا) در بعضی قریه ها نیز رواج دارد. اهالی به قدر نیاز قبلا به انگور فروشان سفارش میدهد و معمولا روز پنجشنبه شب جمعه مردم در یکجا جمع شده بعد از خواندن فاتحه و دعا انگور را بین حاضرین تقسیم نموده ، نوش می کردند. مراسم ختم و تدفین. بازی و سرگرمی در گذشته ها بازی و سرگرمی های زیادی بین مردم رایج بود، فعلا به لحاظ ارتباطات، پیشرفت علم و تکنولوژی و تغییرات در شیوه زندگی مردم، اکثر بازی ها و سرگرمی ها از بین رفته و یا در حال نابودی است.
از جمله سرگرمی های که میتوان نام برد اینها است: شیر بزک. قطار. شیغی بازی. پراگ . گتی. شیشت و جمع. کو. طاق و جفت. سنگ چاقونی. سنگ خاتونگ با سنگ گیرک توپ دنده. پشتی( پهلوانی). تاشکینی بازی. چهارده فال (خانم ها) پوتیلی بازی ( توشله بازی). چیم پوتکی بازی. لخشک بازی. خرکال بازی. قوتکان بازی. توپوغ بازی. سر گرگ بازی. په غونده بازی. بودنه بازی. خروس جنگی . کله گردی. شکار کبک. در بین مردم نگهداری از کبک یک امر معمول است. علاقه مندان این پرنده خوش رنگ و خوش صدا را نگهداری میکردند.
بعضی ها خاص برای خواندنش نگه میداشتند و بعضی های دیگر ازین پرنده برای شکار کبک های کوهی استفاده میکردند. در فصل بهار در کوه رفته، کبک را داخل قفس گذاشته و در چهار طرفش دام های ساخته شده از دم اسب را می کردند.
کبک خانگی شروع به خواندن می کردند و کبک های کوهی به سراغش می آمدند و در دام گیر می افتاد و صاحبش آنها را می گرفتند. کبک درین امر بیشتر موفق بود که صاحبش به ان خوب رسیدگی کرده باشد و بیشتر مست باشد. مست بودنش بستگی به خوراکش دارد. خوراک مقوی بادام با تخم مرغ است که به شکل ماهرانه کاله میشود.
شکل دوم شکار کبک:
در فصل بهار در روزهای برف باری و یا فردای برفباری، جوانان رفته گله های کبک را تور می دادند آنها ازین گردنه به گردنه دیگر پرواز می کردند و کبک ها تلاش میکردند که سر خود را زیر برف پنهان کنند و یا در سوراخی ها سنگ می رفتند شکارچی ها با سرعت عمل کبک را می گرفتند.
شکار اهو. باشندگان شملتو و دنگ چاچه بیشتر از مناطق دیگر به شکار اهو می پرداختند زیرا در کوهای پیرامون شان اهو پیدا میشد. معمولا در فصل خزان بیشتر به شکار آهو می رفتند. هرکس که صد آهو را شکار میکرد لقب میرگنج از سوی مردم به او اهدا می شد و بعدا به عنوان پیشوند نام شان استفاده می گردید. شاخ آهو را بالای سر دروازه خانه خود نصب می کردند. شکار تولی. در اواخر پاییز و زمستان ها جوانان در روز های بارندگی برای شکار تولی یا خرگوش در دشت ها و کوها می رفتند. هدف ازین شکار ساعت تیری بود.
در صورت شکار تولی ان را به اوغان های وردک به عنوان هدیه می دادند و آنها گوشت تولی را پخته نوش جان میکردند . زیرا در مذهب جعفری خوردن گوشت تولی مباح نیست اما در مذهب اهل سنت مباح است. ۵ ـ مشاهیر و بزرگان، هنرمندان و شخصیت های تاثیر گزار مشاهیر، بزرگان و شخصیت های تاثیر گذار علاوالدینی لازم به یادآوری است که در گذشته عناوین بزرگان بخش غوله خان و عناوین بزرگان بخش ننگیه بیگ بوده است.
این موضوع نیاز به تحقیق بیشتر دارد. درین اواخر بزرگان هردو شاخه عنوان های خان، وکیل، مهتر، ملیک، ارباب، نایب، داروغه و…..را دارند.
عنوان بیگ ها از جمله شش بیگ که عنوان شان در قریه ها و قول های منطقه علودانی است، سه بیگ آن مربوط بخش ننگیه است و سه بیگ آن نامعلوم است.
بیگ های مربوط بخش ننگیه :
دادبیگ.
علی داد بیگ.
شیر بیگ.
بیگ های که هویت شان معلوم نیست.
خال بیگ:
جان بیگ:
قریه ای در منطقه سوخته بنام این بیگ است.
اصلا معلوم نیست که این بیک از نظر تباری منسوب به کدام طایفه هزاره ها است.
آنچه مسلم است این است که با باشندگان فعلی قریه هیچگونه نسبتی ندارد.
محمد بیگ:
فقط یک قول بنام این بیگ در منطقه سوخته است. هویت این بیگ کاملا نا معلوم است. خوانین و بزرگان علودانی: ملیک عباس، شهید مهتر عبدالله، مهتر خدانظرخان دودی، مهتر غلام رضا، عطاالله، ملیک قربانعلی، ملیک نوروز، ملیک جمعه خان، ملیک جلال الدین سیاه ریک، ظریف خان، نبی خان قریه لنگر، حاجی محمد و ارباب محمد عیسی از ده طهماس، نایب صادق، شاه پسند خان، صفدر بای، میرزا شاه رضا، میرزا عبدالله از شغنه، میرزا حیدر علی از آبداره غزا از گرگی، علی مجید قلعه نو ، سکندرخان از نو قلعه، خانشرین خان، وکیل غلام علی، کربلایی کاظم، ملیک جانعلی، محمد ایاز خان، ملیک اقبال، ملیک شاه حسین، ملیک خادم آبداره.
محسن کاکا،ارباب خدایرحم.ارباب رستم. مرحوم زمان. ملیک موسی. ارباب محمد حسین ، مرحوم تاج ، ارباب نبی. قوماندان محمدظاهر زیر بوم، غلام حسین خان از خوش آبدال، کربلایی قربانعلی و…
بزرگان چهار صد خانه شهرستان: نظرعلی خان، حسین علی داروغه و حاج عبدالحمید. شهزاده باجگاه، بین زاری و امرخ قریه علاوالدین ولسوالی روی دو آب سمنگان: حاجی ناظر مرحوم، ملا سرور مرحوم، حاجی ظریف مرحوم، حاجی معتمد مرحوم، حاجی سلطان مرحوم، شیخ انور، حاجی خلیل ، شهید محمد قاسم اکبری،عبدالله محمدی مرحوم، شهید شیخ نوروز علی میثم، شهید صلاح الدین و ..
قریه گذر: حاجی شیراحمد. ولسوالی سنگ چارک، قریه گوسفندی: حاجی گل محمد خان و..
علما: شیخ علی حسین، ملا عوض آخوند کلان، شیخ ناصر فیاضی، علامه باز محمد، استاد جانعلی توکلی، استاد علی رشیدی، شیخ عبدالحسین کاملی خوش آبدال، ملا سید احمد افتخاری، ملا غلام حسین عادل، شیخ سخیداد عادل، علی جان زاهدی، مرحوم رمضانعلی عالمی، آیت الله عزیزالله( ابراهیم) محقق غزنوی، شیخ محمد علی رضوانی، آقای حسین داد صالحی، محمد ناصر دانش از وارکلاخ، شیخ کاظم برادر شهید شیخ ناصر فیاضی، حاجی استاد محمد حسین ضیایی، دکتر محمد آصف محسنی دکتر محمد عیسی احمدی این سه نفر از قریه علاوالدین ولسوالی روی دوآب سمنگان.
شخصیت های مطرح چهار دهه اخیر :
علی جان زاهدی، شهید قاضی صاحب شاه، رئیس فقید شورای ولایتی غزنی، شهید قنبر مظلوم یار مشهور به قنبر لنگ، حاجی حسین علی برکت، و.
خواهران:
۱ - مرحوم انجنیر فائزه فلاح اولین رییس کمیته زنان حزب وحدت و عضو شورای مرکزی حزب وحدت.
۲ - عارفه پیکار نویسنده و فعال سیاسی اجتماعی.
۳ - فرشته عباسی پژوهشگر در دیده بان حقوق بشر.
۶ ـ مهاجرین علاوالدین های غزنی در خارج از کشور ایران: از مهاجرین قبل از سال ۱۳۵۷ معلومات دقیق نیست.
لیست کنونی فقط از مهاجرینی است که بعد از سال ۱۳۵۷ از علاوالدین های ناور در ایران مهاجر شده اند. استان خراسان ـ گلشهر مشهد.
استان تهران - شهریار. حدودا چهارصد تا پنجصد خانواده. اتابک .
حدودا چهارصد تا پنجصد خانواده. مرکز تهران، رباط کریم و متفرقه حدود هفتصد تا نهصد خانواده. استان قم ـ شهر قم استان البرز - کرج. اشتهارد. از پنجاه تا هفتاد خانواده.
متفرقه استان اصفهان ـ شهر اصفهان کاشان متفرقه. استان فارس ـ شیراز. متفرقه. پاکستان ـ کویته بلوچستان پاراچنار و...زندگی میکنند شایان ذکر است
ساکنان مناطق فوق قبل از دوره عبدالرحمن،خصوصا بعد از قتل عام هزاره ها به آن ساحات مهاجرت کرده اند.
مهاجرین بعد از ۱۳۵۷ را شامل نمیشود. لازم به ذکر است که همه ای شان به استثنای علاوالدین های چهارده کابل از غزنی به آن مناطق نقل مکان کرده اند کشور های عربی: کشورهای اروپایی: استرالیا: امریکا: کانادا: ۷
ـ علودانی های سایر ولایات ولایت غزنی . ولسوالی ناور. بهایی. ولسوالی جغتو: قریه خوش ابدال، قریه بلبل ککرک، قریه جاجه سراب.
ولسوالی خواجه عمری: قریه چهل گنبد. ولسوالی مقر: مرکز ولسوالی مقر. ولسوالی قره باغ: قریه آیین، قریه قارچه، قریه نوده جنگلک. ولایت دایکندی.
ولسوالی شهرستان، دره خواجه غار ولایت میدان وردک ولسوالی جلریز، ولسوالی حصه دوم بیسوت، قریه قول ماشی ولایت بامیان ولسوالی یکاولنگ: قریه شمس الدین، کیله گان، قریه معروف، قریه گرمک
ولایت سمنگان: ولسوالی دره صوف، قریه های جنگل قول،اشلیز، تور، سرتور، دهن تور، جای زاغ، لیله، ظهرا، گم چشمه. ولسوالی روی دوآب قریه بزرگ علاوالدین( چهار صد خانه) بزرگان پیشین دهن یخنی قل سرآسیاب بلغلی. گذرک.
ولسوالی خرم سارباغ قریه قینر. کل مامد. ولایت بلخ شهر مزار شریف :
حدودا سی خانواده در منطقه بین شیخ آباد ولسوالی چهارکنت قریه شاه انجیر.
شرشر.
قره قاچ.
قورچی چهاربولک.
ولسوالی شولگره پول برق:
ولایت بغلان ولایت کابل.
علاوالدین بالا و پایین واقع در چهاردهی کابل.
در کتاب حیات افغانی در نسخه که به زبان اردو است و مولف آن حیات خان افغانی است که خود یک پشتون است.
ساکنان چهاردهی علاوالدین کابل را هزاره میداند.
ولایت لوگر ولایت هرات ولسوالی کرخ دم جوی پشته عارفان ولسوالی پشتون زرغون
هَزارِسْتان یا هزارهجات منطقه کوهستانی در مرکز افغانستان است که بیشتر ساکنان آن شیعهمذهب و از قوم هزاره هستند. این منطقه تا اواسط دوران اسلامی، غور یا غَرجستان خوانده میشده و جزیی از خراسان بزرگ بوده است. دایکندی، بامیان و قسمت بزرگ ولایات غزنی، غور، پروان، ارزگان، بغلان، سمنگان، بلخ و سرپل در این منطقه قرار دارند. ویژگیهای انسانی نام هزارستان یا هزارهجات، از نام قوم هزاره گرفته شده که از قدیم در این مناطق زندگی میکنند. گروههایی از اقوام دیگر مانند تاجیک و بلوچ نیز ساکن این مناطق هستند. بیشتر مردم هزاره از مذهب شیعه امامیه پیروی می کنند و اقلیتهای سنی و اسماعیلیه نیز دارند. زبان رایج هزارستان، فارسی با گویش هزارگی است. جغرافیا منطقه هزارهجات پیش از تهاجم عبدالرحمن ۱۲۶۹ش هنری والتر بلیو، افسر و مستشرق بریتانیایی که در نیمه دوم قرن ۱۹ میلادی در افغانستان خدمت میکرد، گستردگی هزاره جات را از مرزهای کابل و غزنی تا هرات و از نزدیکیهای قندهار تا بلخ نوشته است.[۱] براساس تقسیمات کشوری کنونی افغانستان، هزارستان از ولایات مرکزی بامیان و دایکندی و بیشتر مناطق استانهای مَیدان وردک، غزنی، سر پُل، سَمَنگان، غور و پَروان و نیمه جنوبی بلخ تشکیل شده است.[۲] پس از تصرف زمینهای کشاورزی، مراتع و خانههای هزارهها از سوی عبدالرحمن، و در نتیجه مهاجرت بسیاری از هزارهها، بسیاری از مناطق از مردم هزاره خالی شد. برای نمونه، در منطقه دره میدان تا اوایل قرن نوزدهم، هم هزارهها و هم تاجیکها زندگی میکردند، اما در اواخر قرن نوزدهم، این منطقه از هزارهها خالی شد و پشتونها جایگزین آنها شدند. پیشینه تاریخی هزارستان فعلی، تا اواسط دوران اسلامی، و تا پیش از ظهور چنگیز[۳]، غور یا غرجستان خوانده میشد. غور کنونی، یکی از ولایات افغانستان است که در محدوده هزارستان واقع شده است. هزارستان تا زمان عبدالرحمن یک منطقه نیمهمستقل[۴] بود و مردم در انجام مراسم دینی خود آزاد بودند. پس از شروع سلطنت عبدالرحمن در کابل در ۱۲۵۹ش، هزارهها به دلیل سیاستهای قومی و مذهبی او مورد تاخت و تاز قرار گرفتند و بنابر برخی منابع تاریخی، بیش از ۶۰ درصد جمعیت هزاره، کشته شدند و یا از هزارستان به کشورهای همسایه و مناطق دیگر افغانستان گریختند.[۵] آب و هوا آب و هوای هزارستان نسبت به دیگر مناطق افغانستان سرد است. سردی هوا در هزاهجات ۶ ماه طول میکشد و بارش برف در برخی از ماهها به حدی است که در گذشته، راه عبور و مرور را چندین ماه قطع میکرده است. برف در دایکندی ۵ ماه و در دیگر مناطق هزارستان ۴ ماه روی زمین باقی میماند.[۶] پانویس پولادی، هزارهها، ۱۳۸۷ش، ص۱۰۳. هزارهجات، دانشنامه آریانا. میر غلام محمد غبار، غور یا غرجستان. ل. تیمورخانوف. تاریخ ملی هزاره، ص ۱۷۰. عبدالحمید ناصری، طریقه تشیع و قلههای تعصب در افغانستان، ۱۳۷۴ش، ص ۷۴. هزارهجات، دانشنامه آریانا. یادداشت منابع تیمور خاناف، ل، «تاریخ ملی هزاره»، ترجمه:عزیز طغیان، قم، رحیمی، ۱۳۷۲ش. پولادی، حسن، «هزارهها»، ترجمه: علی عالمی کرمانی، تهران، نشر عرفان، ۱۳۸۷ش. ناصری، عبدالمجید، «طریقه تشیع و قلههای تعصب در افغانستان»، نشریه معرفت، ش۱۲، بهار ۱۳۷۴ش.
Reply